امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

اِليــــــــــــما

مراقبِ حالِ هم باشيم

1393/5/4 8:07
نویسنده : اِليــــما
492 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی که واکنش هایِ‌ كوچك و بزرگِ‌ اطرافيانمان كه نشانه‌يِ‌ رنجش ِ دل و كدورتِ‌ نگاهشان از ما و كارهايمان است را  به عمد نديد مي‌گيريم؛

 

گاهي که زخمي كه  از رفتارمان بر روحشان وارد مي‌شود را مي‌بينيم و خودمان را به كوچه‌يِ علي چپ مي‌زنيم؛

گاهي كه با خودخواهي مي‌گوييم،‌ مثلِ هميشه دلخوريش تمام مي‌شود و خودش مي‌تواند با اين رنجِ از من رسيده!! كنار بيايد و همان آدم سابق شود

گاهي كه همه مــــــنْ!!! مي‌شويم و اولويت‌ها و نيازهايمان را تحميل مي‌كتيم به دور و بريِ هايمان و شرايطِ خاصشان را درك نمي‌كنيم

همان وقت‌هايي كه بــــدْ مي‌شويم و زور مي‌گوييم و تحميل مي‌كنيم و زحمتِ ناز كشيدنِ گاه‌ و بيگاه را هم به خودمان نمي‌دهيم

 لحظه‌هايي را مي‌‌گويم كه دلمان همچنان به ديررنجي و زودبخشيدنشان خوش است و هيچ فهمي براي دركِ‌ نشانه‌هايِ ريز و دشتِ دلخوريشان نداريم

بايد منتظر آن باشيم كه يك روز بين ِ‌ همه‌يِ‌ اتفاق‌هايِ افتاده و نيفتاده، چمدانشان را بردارند و چشمانشان را بر روي همه‌‌‌يِ خاطراتِ مشترك ببندند و نگرانيمان را از رفتنشان باور نكنند و هيچ منفعتي برايِ ماندن نداشته باشند و  با يك نگاهِ‌ كاملاً تهي فقط بروند و بروند و بروند

با حذفِ‌ منيت‌هايِ دروغين و به اشتراك گذاشتن منافع مشترک كمك كنيم آدم‌ها به اين نقطه‌، به اين زمان و لحظه نرسند ...

صداهایِ‌ آرام هم را بشنويم،‌ اعتراض‌هايِ در لفافه‌اي كه به قصدِ‌ بهبود ِ روابط داده‌ مي‌شوند را درك كنيم،‌ اجازه ندهيم به مرورِ زمان و بي اجازه‌يِ ما حال و روزِ رابطه‌هايمان به وخامت برسد، به فكر مِهر و مِهرياني هم باشيم لطفاً ،

هجرت هميشه هم آنقدر كه فكر مي كنيم تلخ نيست... گاهي براي رسيدن بايد رفت

پ ن :‌ هنوز با تمام وجودم براي تعويض شغلم تلاش مي‌كنم، سنگ پشتِ سنگ مي آيد و من گاهي باخوصله و گاهي بي حوصله سنگ‌ها را جمع مي‌كنم،‌ به نقطه‌يِ‌ شروعِ‌ دوباره محتاجم اين روزها،‌چمدانم آماده‌يِ‌ رفتن است،‌ در آخرين روزهايِ‌ مهماني خدا برايِ‌ هم دعا كنيم

پ ن :‌

من: اسم شما چيه؟

پسرك: امير گاقا.

من: چند سالتون؟

پسرك: دو، الي مامان امير دو!

ديروز اميرگاقا دوساله در راهپيمايي شركت كردند و از خداي ِ منان برايِ هم سن و سالهايشان روزهايِ  آرام و بازي‌هايِ‌ شاد در كنار پدر و مادر  طلب نمودند

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

mahtab
4 مرداد 93 8:23
گاهی برای رسیدن باید رفت...واقعا همینطوره... ماشالله به امیر اقاتون الی جان قرار بوده اسمش آراد باشه؟
اِليــــما
پاسخ
سلام ممنونم بله!!!! آراد مامانش بود باباش زورش چربيد