مــو مــو!!!
مثلِ دو تا پسرِ خوب جا نماز پهن کرده اند و نماز می خوانند، نماز پسرک کلاً از قانون خاصي تبعيت نميكند، هم مسيرِ قبلهيِ ما نماز نميخواند، تعداد ركعتهايش قابلِ پيشبيني نيست، توالي ركوع و سجود هم ندارد، اولويتِ بالاتري هم پيش بيايد خیلی زود نمازش تمام می شود،
نيمههايِنماز با سرعت رفت و سطلِ زباله را آورد، موهايِ دست آقایِ خوب را مشت می کرد و مثلاً می ریخت داخلِ سطل...
الیما: امیررضا چه کار می کنی؟
پسرک در حالی که موهایِ خیالی را نشانم می دهد : مامان مــو مــو!!!
برایِ عروسک : اگر فردا روزی مراقبِ موهایِ کفِ خانه نبود به مراقبت هایِ شما برچسبِ حساسیت و وسواسِ بيش از اندازه زد، من بی تقصیرم ،
ديرتر نوشت : خانهيِ خالهايم، رشته پلو با قرمهسبزي ميخوريم،پسرك رشتهها را از گوشهيِ دهانش بيرون ميكشد و مي گويد :مامان مــو مــو!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی