امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

اِليــــــــــــما

چرخ بر هم زنم ار غيرِ مرادم گردد

1393/3/18 8:09
نویسنده : اِليــــما
395 بازدید
اشتراک گذاری

بابا كارمندِ بازنشسته‌يِ مركز كامپيوتر واحدِ تحصيلات تكميلي هستند،‌ آن روزهايِ قبل از بازنشستگي كه افزون بر ما سه تا؛‌كُلي دختر و پسرِ ديگر هم داشتند و با به پايِ‌ تك تكشان پايان نامه دفاع كردند و فارغ‌التحصيل شذند،‌ يكي از پسرهايش  وقتي دكترايش را گرفت و با موفقيت دفاع كرد، به جايِ شيريني يك تابلويِ‌ شعر برايِ ‌بابا آورد،‌ ميخش كرديم گوشه يِ اتاقِ كامپيوتر

                          چرخ بر هم زنم ار غيرِ مرادم گردد       من نه آنم كه زبوني كِشم از چرخ و فلك

روزهايِ نوجواني بود و كُلي سودايِ رنگي رنگي تويِ سرم بِپَر بِپَر مي‌كردند، عاشقِ اين شعر شده بودم و آن تابلو، هر وقت كه به آن اتاق مي‌رسيدم برايِ‌خودم مي خواندمش و  برنامه هايِ‌ روزهايِ دورترم را بر اساسش مرتب مي‌كردم ، انگار شعر را خودم گفته بودم و نه حضرتِ‌ حافظ  و قرار بود دنيايم را بر پايه‌يِ‌ همان شعر بسازم

مدّتي است در تدارك ِ كاري هستم ،‌يك كارِ‌ مهم و اساسي، البته با عقلِ‌ اين روزهايم نه مهم‌تر از زندگي، ديروز  واسطه‌يِ كارم  زنگ زد و گفت : فعلاً نمي‌ شود، زمان مي‌خواهد برايِ‌انجام شدنش

واسطه ام رييس سابقم بود،‌ كُلي مقدمه گفت تا به اين "نه"‌ موفت برسد ،‌حتماً‌ نگرانِ ناراحتي احتمالي من بود،‌ ساكت بودم و به حرف هايش گوش مي‌دادم؛‌ تمام كه شد گفتم : خير تو اتفاقيه كه مي افته؛ حتماً صلاح همينه

ديشب كه ملّي پوشانِ واليبال گُل كاشتند و دلِ‌ همه رو شادِ شاد كردند و دسـتِ‌ غرور و افتخار را داخلِ  برزيل گرفتند و شوتش كردند تويِ خونه‌يِ  همه‌يِ‌ايراني ها؛ مطمئن شدم ،‌شورِ جواني قَدَر و توانا مي تواند، يك مي تواندِ  خيلي متفاوت... وگرنه آدم ها تا زنده اند مي توانند و قادرند آرزوهايشان را عملي ‌كنند

انگار به مرورِ زمان ميزان تسليم شدنم؛‌ واگذار كردنم امورِ‌ زندگيم  بيشتر شده؛‌ و اين اتفاقِ دو حسّ ِ متفاوت را همزمان برايم آورده است،‌ هم شادم از آرامشِ ناشي از آن و هم نگرانم از اينكه آرزويِ بزرگي ندارم و نداشتنش روزمرگي هايم را بيشتر است.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)