امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

اِليــــــــــــما

هجده ماه کارآموزی

1392/11/12 9:55
نویسنده : اِليــــما
414 بازدید
اشتراک گذاری

نوبتِ واكسنِ هجده­ماهگي پسرك با برنامه­ريزي انجام شده، همزمان شد با آزمايشِ كنترلِ خونش.هر سه از روزمرگي هر روزه مرخصي گرفتيم و هوا هم دل داد به دلدادگي ما و آسمانش را آبي كرد و آفتابش را روشن ، مطابقِ معمول جايِ پارك نبود؛ آقايِ خوب رفتند ماشين را يك جايِ خوب بگذارند و من بي چَك و چونه و اصرارِ هميشگي  برايِ سه تايي رفتن! با پسرك رفتيم و  پذيرش شديم و نوبت به دست نشستيم در صفِ نمونه­برداري، شعر­خوانديم و بازي كرديم و جواب تلفن داديم و گاهي هم برايِ خاله­ها و عموهايي كه با ابرازِ احساسات مي­گذشتند دست تكان داديم،

تصويرِ يك ماه و يك روزگي (ختنه) و اوّلين واكسن پسرك شفافِ شفاف از نظرم مي­گذرد؛ چه بر سرِ خودم و آقايِ خوب و اطرافيانِ راه ِ دور و لابد پسرك آورده بودم .

صدايِ جيغِ و گريه و بي تابيش را از اتاق مي­شنيدم و خودم را به دروغ پنهان مي­كردم در حياطي كه فقط صدايِ پسرك در آن به گوش مي­رسيد به اين بهانه كه من دلش را ندارم، نمي­توانم درد كشيدنش را ببينم

يك لحظه هم فكر نكردم بچه­يِ سي و يك روزه در اين دنيا هيچ كس را به اندازه­ي من نمي شناسد و هيچ آغوشي به اندازه­ي آغوشِ مادرانه­يِ من، آرامش نمي كند.

و بعد پشيمان شدم از اين همه كم آوردن، كافي نبودن، مادرانگي نكردن و ضعيف عمل كردن

و بعدترش براي آرامشِ دلم، خودم را توجيه مي­كردم كه اينها اشتباهات رايج مامان اوّلي هاست! كه البته  نبود و خيلي از مامان اوّلي ها هم با سن پايين­تر و تجربه­ي كمتر مقاوم ترو خود دار تر عمل كرده­اند.

تا اينكه در يكي از وبلاگ­هايِ مادرانه خواندم، حتماً بچه­ها در اين لحظه­هايي كه برايِ اوّلين بار، درد... را تب را... سوزش را تجربه مي­كنند، بيشتر از هر چيز ديگر به مادري شجاع و قوي نياز دارند؛ جمله­ي نويسنده­ي وبلاگ كوتاه و موثر و كافي بود براي اينكه از همان وقت همّت كرده و تمرين كنم پناهِ خوب و محكمي برايِ روز و روزگارش باشم.

حالا وقتي خانم نمونه­گير اصرار هم مي­كند كه اي كاش پدرش بود تا شانه­هايش را محكم بگيرد؛ محكم مي­گويم مادرش هست و شانه­هايش را محكم مي­گيرم و مُدام حضورم در كنارش را در گوشش زمزمه مي­كنم.

واكسن هجده ماهگي به همان سختي واكسن­هايِ قبل بود حتّي سخت­تر و دردناك­تر؛

تب داشت، شب بيداري داشت، ناز خريدن و ناز كشيدن داشت

 امّا روزهايِ مادرانه و مشقِ مادرانگي از رويِ دست ديگران به من آموخت كه

محكم باشم

كه كارِ سخت را سخت­تر نكنم

مديرِ خوبي برايِ اتفاق­هايِ اجتناب ناپذير باشم

سرش را با مادرانه گرم كنم تا دردش كمتر شود

زندگي را تعطيل نكنم

با حفظِ اولويت حواسم به اطرافيان، خانه، آقايِ خوب و خودم هم  باشد

و البته هيچ كدام ازاين­هاعادت نبود ...  هر چقدر هم بگذرد و تكرار شود، درد كشيدن فرزند برايِ مادر عادي نمي شود و به آن عادت نمي­كند

پ ن : کاش و ای کاش و ای کاش ... جایی در این وزارت خانه یِ عريض و طويلِ علوم فكري براي آموزش زندگي به زوج هاي جوان مي كردند، چيزي فراي تنظيمِ خانواده با واحدهاي كم و محتواي ضعيف.درس هايي برايِ همسرِ خوب و والد مناسب شدن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

پریسا نجفی
12 بهمن 92 9:09
سلام دوست عزیزم خوبی ؟ ازسایتت خیلی خوشم اومد به منم سربزن اومدم برای دوستای خوبم که مادری نمونه هستند وبلاگی زنانه درست کردم که باب کارشونه اگر دوست داشتی ما را هم قابل بدون . راستی منو توی سایت قشنگت لینک کن و بهم خبر بده تا منم تو را توی سایتم قرار بدم ببخش و ممنون
دوست مجازی ات!
12 بهمن 92 23:33
خوشحالم که مثل من کم نیاوردی، من نتونستم تو هیچ کدوم از واکسنهاش کنارش باشم! با تلنگری که بهم زدی سعی می کنم تو لحظات سخت بیشتر هواشو داشته باشم.انشالله
اِليــــما
پاسخ
بلند گفتم انشالله
دوست مجازی ات!
13 بهمن 92 23:03
باورت میشه من هنوز وقتی آمپول برام تجویز میشه بعد از کلی چک و چونه با دکتر که اگه میشه ننویسین و بعد از اون کلی کلنجار با همسرم برای دررفتن از زیرش و در آخر بی نتیجه موندن مذاکرات و مجبور شدن به زدن آمپول کلی گریه می کنم؟!!!!! واقعا دست خودم نیست با این روحیه ی من همسرم میگن بیشتر انرژی منفی میدی برا واکسناش نمیذاشت برم تو!!
اِليــــما
پاسخ
نه ديگه باور نمي كنم دوست جان بسيار قوي تر از اين حرف ها به نظر مي رسيد
فهيمه
17 بهمن 92 20:07
افرين كه تا اينجا هم به اين حساس و نتيجه رسيدي عزيزم.وقتي پارساي 40 روزه م رو بددم ختنه.خودم بالاي سرش بودم همه ميگفتند دلت مياد گفتم كي بهتر از من ميشه كه پيشش بشه تا كودك اساس ارامش و امنيت كنه.حتي در حين جراحيش بهش شير خودم رو دادم تا راحت تر بتونه تحمل بكنه.براي همه كارهاشون هميشه خودم كنارشونم.و نوازششون ميكنم.اميدوارم همه مامان ها موفق و سربلند باشند.دست حق يار.همشون.
اِليــــما
پاسخ
آفرين و درود به شما جدي آفرين