امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

اِليــــــــــــما

آدمي است ديگـــــــــــــــــــــــــــــر....

1392/9/29 19:44
نویسنده : اِليــــما
454 بازدید
اشتراک گذاری

تا همین دیروز در طبقه یِ پنجم اين اداره يِ عريض و طويل و البته درب و داغان، یک نفر  کلیددار آشپزخانه بود...

همكارِ پا به سن گذاشته يِ ما.....

سنش برابرِ گفته يِ خودش و تاييدِ شناسنامه اش چيزي حدودِ ۸۰ سال بود .... و تعجب ِ  همه ي ِ ما از ادامه يِ خدمتش بعدِ اين همه سال ....

همان عمويِ‌بسيار پولدار ... كه هميشه تهِ‌تهِ جيبش چند تايي چك پول داشت و

برايِ ديدنِ پسرش سالي دو بار ميهمانِ خارجه مي شد!!

صبح ها قبل از  همه با آن يكي پسرش كه كلي مايه ي ِ فخرش هم  بود با همان سانتافه يِ معروف به اداره مي آمد ... خيلي جدي ريشش را مي زد، موهايش را آب و شانه مي كرد و سماور را آب و آب را به جوش مي رساند ...

از اتويِ لباس و واكسِ كفشش هم كه نمي گويم ...

حتّي برايِ‌ منِ سَحر خيز هم به قولِ خودش يك چايي كيفيتي راسِ ساعتِ ۷:۱۵ داشت

هميشه برايِ بربري تازه و عسلِ ولايتيش دنبالِ‌پايِ صبحانه مي گشت و هميشه هم ،‌هم سفره داشت

ظهر ها بويِ برنجِ دودي و روغنِ حيواني غذايش كه خانمِ كوچك ترِ خانه اش برايش آماده كرده بود ، مشامِ همه را تيز مي كرد

سركشيدنش در اتاق ... كه نماز شده است  آيا ؟؟؟

و سجاده يِ كوچكش ؛ آن سويِ دربِ‌شيشه اي و قامتِ اولِ‌ وقت بستنش 

قاشق هايي را كه هزار تويِ پنهان و مخفيش ؛ وقتِ‌ ناهار  جا مي داد تا به ما ندهد ...

و پرتقال هايي كه يواشكي همه ي ِ ما مي آورد براي فقط يكي از همكارها ....

خلاصه اينكه .... ديروز سكته ي ِ مغزي كردند و الان قلبشان با دستگاه كار مي كند و در كما هستند

همه يِ ما امروز خيلي بهانه اش را گرفتيم .. چقدر كم بوديم امروز وقتي كه نبود ....

چقدر با هم مهربان شديم و همه اش مي ترسيديم ؛ فردا از پشتِ شب بيايد و ما را به اداره نرساند ....

آدمي است ديگـــــــــــــــــــــــــــــر....

يادم رفت بگويم ، اصلاً بچه نداشت ... يادگارهايِ برادرِ مرحومش شده بودند پسر و دختر و همسرِ دوِّمش البته!

پ ن :‌ قصّه يِ مردِ دست و دل بازِ ما هم به سر رسيد.. پرتقال هايش در يخچالِ اتاقِ ماست ... و گازِ كوچكي كه ظهرها غذايش را گرم مي كرد.. امروز مي رويم تا همه ي مهرباني هايش را با او به خاك و به خدا بسپاريم ... از چايي كيفيتي هيچ خبري نيست .. . به يادش زيارتِ عاشورا را بلند بلند گوش مي دهم و گريه مي كنم ...خاطره هايش برايِ هميشه برايمان مي ماند...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

هنر
27 آذر 92 7:17
سلام بانو آرزومند صحت و سلامتی برای شما
اِليــــما
پاسخ
بهانه ي جاي خالي شما را وقتي نيستيد مي گيرم....
مامان روشا
27 آذر 92 8:41
اول از همه براشون شفای خیر خواهانم دوم اینکه نبوذ یک سری آدم ها هی تو دل آدم چنگ می زنه این قدر که فکر می کنیم چطور تا حالا این قدر به ارزششون پی نبرده ایم سوم به ما هم سر بزنید بانو
اِليــــما
پاسخ
ممنونم م م م چشم
زهرا (گل بهشتي من)
27 آذر 92 9:05
دنیا است دیگر...
اِليــــما
پاسخ
دنیا است دیگر...[