برسد به دستِ اهاليِ فردا
جهان،زمين،آسيا،ايران،تهران
سال يك هزار و سيصد و نود و دو هجري خورشيدي – بيست و دوّم آذر ماه – روزِ جمعه
اينجا هنوزهم جمعهها مردِ خانه با بربري كنجدي يا سنگككِ سنتيِ دورو خاشخاش،قابلمهيِ حليم و كله پاچه به دست سلام و صبح به خير گويان،صبح را زيبا ميسازد...
هنوز هم از در نرسيده ،با صدايِموسيقي و عطرِ نانِ تازه، اهالي را مي كشانند بر سرِ سفرهيِ صبحانه؛
اينجا جمعه ها ، رژيم هايِ غذايي آسان تر ميشود و كلي از غيرِ مجازها ، مجاز مي شود
هنوز هم،ناهار جمعه از اهميّتِ خاصي برخوردارست و خيلي خوب ميتواند حتّي اهالي چند خانه را كنار هم سرِ يك سفره بنشاند، مثلاّ به بهانهيِ آبگوشت ...كه اصولاً يك غذايِ دستِ جمعي است و از جوشِ نم نمِ پياز و گوشت و نخود و لوبيا و گوجه و سير حاصل ميشود و تليتش با ترشيِ ليته و سبزي خوردن و پياز، حرفي برايِ گفتن نميگذارد..
بعدش هم قرصِ دست سازِ حاج خانم پز! مي خوريم كه كاملاً گياهي است، ضدِ نفخ و كمك كننده به هضمِ غذا
ما اينجا هنوز هم جمعهها، يادِ اياّمي داريم و سماورِ ذغالي عَلَم ميكنيم و چايِ ايراني دَم ميكنيم و دِل ميدهيم به حرفهايِ دلتنگيِ همديگر ..
پاييزها ، انار دان مي كنيم و با گلپر و نمك مي خوريم ..
ما هنوز بِه مي خوريم تـــــــــــــــــــــا به و بهتر شويم
با بِه مربا ميپزيم ؛ تاس كباب درست مي كنيم و
هسته هايش را خوب خشك مي كنيم و جايي نگه ميداريم برايِ روزهايِ سرفه و هنوز معتقديم ، مرهم بي بديلِ دردِ سينه است.
برايِ شش ماهِ اوّلِ سال، آبِ نارنج ميگيريم ، ميوهيِ زمستاني خشك مي كنيم،
شبها شال و كلاه ميبافيم و لابِ لايِ شاهنامه و حافظ دنبال اسطوره هايِ ايراني ميگرديم ...
جمعه ها كه به غروب ميرسد؛ دلتنگي هايِ هميشگيِ جمعهها هم مضاعف ميشود...
خانه را سرو سامان ميدهيم ولباس اتو ميكنيم و مهيايِ فردا ميشويم ....
راستي شما آخرين روزهايِ پاييزتان را چگونه زندگي خواهيد كرد ؟