میم الف میم الف نون
مـــــــــــــــــــــــــثلاً؛
نه!!!
واقعاً....
جایی باشد برای رفتنت ... جایی به اسم خانه ... که در آن فرشته ای زمینی "که هیچ وقت! قدرش را به کمال ندانستی و نخواهی دانست"، انتظارت را بکشد ...
جایی که برای رفتن، نیاز به برنامه ریزی و خبر از قبل نداشته باشد ...
جایی که نیاز به هیچ نوع، ملاحظه ای ندارد
جایی که امنیتش ، مفهوم ِ خانه را ساخته
و تازه . .
پاییزش هم رسیده باشد ... رسیده باشد راسِ برگ ریزِ طلایی هایِ دوست داشتنی تو ، و لابد مرورِ کلی خاطره هایِ دور و نزدیک
تازه، هوایِ شهر، باران را خبر کرده باشد
و
تمامِ شهر را شور حسینِ (ع)، عزا دار کرده باشد ...
شهر دیروزهایت، پُر شده باشد از بیرق هایِ سیاهِ مولا و کربلایی هایش ....
و کل شهر ، شده باشد تِکیه ای بزرگ!!!
تِکیه بر شانه هایِ خاندانی از سلاله ی عصمت و پاکیزگی . . .
میم الف میم الف نونت .... دیدن دارد هنگامِ وداع ...
حال که هم بادام می رود و هم مغزش.... بعد از چند روزی در کنار هم ماندن ....
و تمامِ راه بازگشت ، تمامِ فکرت ، پرسه می زند بینِ
یکی بود
و
یکی نبودِ
این دنیا.....