امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

اِليــــــــــــما

تصميم كبري

1392/6/10 13:56
نویسنده : اِليــــما
418 بازدید
اشتراک گذاری

آهای دخترکِ امروز

بانوی این لحظه ها .......

خواستم حواست را جمع کنم

که یادت بماند،‌

تو قادری برای همه ی نقش هایت

پر رنگ شوی ... کم رنگ شوی

یک روز نباشی و یک روز خیلی باشی

می توانی خواهرانه هایت را دریغ کنی....  از اندازه های همسرانه هایت کم کنی ... می توانی یک روزهایی که حس  و حالش نیست ،‌به خودت مرخصی بدهی ... تصمیم بگیری دقایقی جوابی برای دخترمِ!!! بابا و مامان نداشته باشی

دوستی هایت را چند روزی معلق نگه داری .. .

همکار بودنت را برای مدتی مامور کنی به جایی دورتر ...

روزهایی بخواهی خود خودت باشی

کوله ی چند روزه ات را برداری و به قولِ زیبایِ حسین پناهی ، بنویسی بسته است... این پشت ها کسی نیست ، رفته است که خلوت کند و برگردد ... خوش خلق و مهربان

امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

دخترک درست زمانی که بین همه ی اگر ها و باید و شاید ها و چون ها و چرا ها

مصصم می شوی بنشینی بر سر سجاده ی مهرش و از خدا نام مادر را التماس کنی ....

و بعد خدا منتش را ... نعمتش را.... در حقت تمام کند و نام زیبای مادر را برازنده ی باقی اسمت کند

قصه ی روزهای تنهاییت تمام می شود

یکی می آید که تو،  به لطف بودنش بهترین حس ها را تجربه می کنی و به ضمانتش وامِ مادرانگی می گیری

به همینِ تسهیل بی بدلیل ... خودت به میل خودت ، خودت را از دفتر اولویت هایِ خودت، داوطلبانه خط می زنی .... و همان یک نفر  را مادرانگی می کنی تا مرز مادر شدن و پدر شدنش و حتی بعد تر ....

درست مثل مادرت ....

دخترک یادت بماند که همه ی این ها خستگی دارد ... نگرانی دارد...

این حذفِ خودها!!!!! در خیلی از جاهایِ زندگی سخت است ... گاهی درد هم دارد

یادت بماند تصمیمی که می گیری کبری است و  خیلی بزرگ ....

مهیایش باش

اما می ارزد

همه ی همه اش

 به همان مادرانگی می ارزد

مهیایش باش

 فقط همین


 فقط اندکی ... خیلی کم ... این روزها ... دنبال خودی می گردم که دلواپسش هستم ... در پسرکی که مراقبت تمام وقت می خواهد گم شده است... الیما را جایی همین حوالی به حسی سپردم که اندازه اش را تا این حد تصور نکرده بودم . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

دانشجو
10 شهریور 92 14:23
سلام عزیزم ما توی وبلاگمون جشنواره ی زیبا ترین کودک رو برگزار کردیم منتظر حضور گرمتون هستیم ومارو با رای خودتون خوشحال کنید
دوست مجازی ات!
11 شهریور 92 0:52
می دانی؟
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است!
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند !



بگذار منتـظـر بمانند !
بگذار منتـظـر بمانند !
بگذار منتـظـر بمانند !
شیما
11 شهریور 92 17:15
مثل همیشه زیبا!!!
عزیزم یکبار ممنون برای معرفی کتابا و هزار بار ممنون برای آرامشی که کلامتون یهم میده!


ممـــــــــــــــــــــــنونم
قابل شما رو نداره . . .
كلي سپاس
مامان روشا
12 شهریور 92 9:32



قلمت مستدام و پر رنگ دختر


خیلی زیبا گفتی و اولویت ها را شمردی

منم گاهی فکر می کنم خودم غریبه شده ام و گاهی که دلم یک خلوت خوب می خواهد دخترک را نمی توانم حذف کنم

چقدر غریبه درونم غوغا می کند.


چقدر غریبه درونمان غوغا می کند... چقدر
كلي ارادت داريم ...
زهرا (گل بهشتي من)
12 شهریور 92 10:10
ميدانم در چه حالي...من هم كمابيش در همين روزها سير ميكنم.گاهي خودم را گم مي كنم...گاهي دلم براي خودم تنگ مي شود...گاهي تنهايي ميخواهم.
از سختي هاي اين روزها خسته نشويم...ميدانم كه تو قوي تر از مني ....اما هر زمان كه شيطنت هاي اين فرشته كوچولو كلافه ام ميكند سعي ميكنم به روزهاي انتظاري فكر كنم كه با بيم و اميد بود....كه خدايا نكند نشود...نتوانم...نبينم...ندهي....مثل بسياري كه ماه ها و سالها چشم انتظارند.
پس حالا براي تمام اين روزها ....خدايا شكرت


و فقط همين
خدايــــــــــــــــــــــــا شكرت
خيلي
زهرا (گل بهشتي من)
12 شهریور 92 10:16
عزيز جان وقت كردي يه سر به ما بزن.


چـــــــــــــشم
شازده امیر و رها بانو
12 شهریور 92 13:26
سلام الیمای عزیزم
تمام این نوشته زیباتونو ما های که دخترک های دیروز بودیم و ماداران امروز مو به مو درک میکنیم و چقدر گاهی اوقات دلم برای اون روزهای بیدغدغه تنگ میشه روزها خونه پدری البته این روزها هم بینهایت زیبان ممنون از نوشته زیباتون مثل همیشه تک


سلام مامان مريم
ممنونم از شما و انر‍ژي تون...
تولد آقا پسري با تاخير مبارك
شازده امیر و رها بانو
12 شهریور 92 13:30
این روزهای شهریوری خیلی شلوغ و پرکاره اما شما همیشه جز جدا ناپذیر این همه شلوغی هستین پس اگه کمتر براتون پیغام میذارم دلیل بر نبودنم نیست همیشه میخونمتون فقط وقتی برای پیغام نیست ببخشین


ما به همان دلخوشيم ...........
ممنونم
مي دونم دوست گلم .....
مامان ثمین
13 شهریور 92 11:11
چه شیرین و گوارا!
تمام آنچه از ذهن من بارها و بارها گذشته را در جایی، بطور مکتوب خواندم و البته از نحوه نگارشش مشمول چه کیف وصف ناپذیری شدم.

یک دنیا ممنــــــــــــــــــــــــــــــــون


ممنونم دوست خوبم براي حسي كه به من ميدي ..........
مادرانه هايي مثل هم
مامان مریم
16 شهریور 92 12:46
دلم خیلی برای آن دخترک تنگ شده...خوب شد گفتی..فراموشش کرده بودم.

فراموششون كرديم
يه سري بهش بزنيد
به نظرم منتظره مريم بانو

مامان ارمان
22 شهریور 92 22:14
آقا ما یک کلام عاشق این دلنوشته های شما شدیم.

حالا تکلیف چیه می شه بفرمایید؟

یه پیشنهادی بهت دادم قبلا جدی بهش فکر کن

ولی جان این دوستی ها رو معلق نگه ندار. بااااااااااااااااش


كجاي ي ي ي ي ي ي دوستم .... نشستي اونجا من و تك و تنها ول كردي پيام هم ميدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمي خواستم