امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

اِليــــــــــــما

دامپ!!!!

1392/5/18 14:16
نویسنده : اِليــــما
482 بازدید
اشتراک گذاری

همین بیست و چهار ساعتی که گذشت .... یک سال شمسی بزرگتر شدم به اندازه ی 365 روز

به بهانه ی همین بزرگ تر شدن ...نشستم و دانه دانه و با حوصله ، عکس های الکترونیکی پسرک را ورق زدم

لذّت عکس های کاغذی را منتقل نکرد ، اما شرحِ مبسوطی بود از روز و روزگاری که گذشت ... خوش گذشت

و یک تلنگر!!! تلنگرِ محکم !!!!!!

دامپ!!!!

تمام عکس ها امیر بود و حسّ و حالِ همان لحظه اش

توانایی کسب شده ی جدیدش...

خنده هایِ نخودیش... یک دندانه دو دندانه و چهار دندانه

خلاصه عکسِ تک نفره ی مامان پسند

یادم به خودم آمد ...

ارتباطِ یواشکیِ من و عکس هایم

آن لحظه هایی که برای فرار از بحرانِ معمولِ هر سنم ... کودکی نوجوانی جوانی ...(که این آخری یادش به خیر)

پناه می بردم به چهار دیوارِ امنِ اتاقِ مشترکم با برادرم

تنهایی می نشستم و عکس هایم را ورق می زدم

دانه دانه

از بدوِ تولد تا همان موقع

سوژه ی جذابم در عکس ها، خیلی بیشتر از خودم اطرافیانم بودند

آغوشِ گرمشان

نوعِ نگاهشان

اندازه ی لبخندشان

وسعت شادیشان

انگار پناه می بردم به همان ها ....انرژی مثبت می شدند برای تغییر احوالاتم ... از بد به متوسط از متوسط به خوب

حالِ من را تصویر خودم خوب نمی کرد ..حضور اطرافیان مرهم بود و دوست داشتنی ....

امّـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا من ....

از پسرک و لحظه هایش عکس گرفتم برای مبادایِ خودم ... برای روزهایی که می رود به سویِ سرنوشت و من می مانم با خاطراتی که کمرنگ نمی شوند ...که ماندگارند

در هیچ جایِ نیتم ، فکری برای امیر نکردم

او که این روزهایش یادش نمی ماند ... در کمتر عکس و فیلمی هم آغوشِ مادر و پناهِ پدر را برایش ثبت کرده ام ... و خیلی خیلی از سایر اطرافیانش

اگر در طولِ زندگی ... مثلا در سنِ و سال امروزم ، دلش برای جایِ خالی ما تنگ شود، نه عکسی دارد نه تصویری و نه فیلمی

پناهش می شود همین نوشته هایی که قطعا قادر به انتقال حس و حالم نیستند

احتمالا دلگیر می شود .... دنبالمان می گردد ....

این ها را نوشتم که بگویم

می رویم تا عکس های دوتایی ، سه تایی و دست جمعی بیشتری داشته باشیم ....

می رویم علاوه بر ثبتِ حالش ، احوالات خوب و زیبا و تکرار نشدنی خودمان و اطرافیانش را هم ثبت کنیم

برسد به دست فرداهایش

تلفیقی از این حرف حرف ها و از آن تصویر ها .... که دوستش داشته باشد ... که بشود بخشی از خاطراتش... همان گونه که هست ... واقعیِ واقعی


 دیرتر نوشت :

بزرگترین عید مسلمین باشد

تولدت باشد

صبح که چشمانت را به لبخند پسرک باز می کنی مشعوف شوی کــــــــــــــــــــــــــــــــه: چهار دندانه ی مادر شده است شش دندانه!!!!

مبارک است دیگر..... همه اش با هم

مبارک باشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

زهرا مامان امیرحسین
18 مرداد 92 16:08
الیماجان سلام
دندونای جدید امیرفندق مبارک

حستونو درک میکنم
این حس الانتونو من وقتی امیرم نه ماهه شد، داشتم و بعد جبران کردم البته بیشتر پناه پدرو براش ثبت کردم تا آغوش مادر...
عید بر شما مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.


عیدت مبلرک بانو و و
جفتشو می خوان
شما زودتر رسیدی بهش
سعی می کنیم جبران کنیم . .
عیدتون مبارک
شازده امیر و رها بانو
19 مرداد 92 1:33
سلام الیمای عزیزم اگه درست متوجه شده باشم تولدتون هم بوده تولدتون مبارک انشآلله عمر باعزت داشته باشین و در کنار همسری و امیر گلتون خوش باشین دندون پسری ة مبارک و همچنین عیدتون عزیزم نکته جالبی رو گوشزد کردین از این به بعد حواسمون هست


سلام بانو و و و و
بله
تولدمون بود
دعای خیرتون
ممنونم
حواستون که بوده برا خودم و یادآوری عرض کردم
زری مامان مهدیار
19 مرداد 92 12:21
مامانی نازنین ما هم تبریک می گیم
هم عید رو هم تولدتون رو و هم مرواریدهای جدید امیر جون رو
امیدوارم بعدها که پسر نازنینت بزرگ شد مثل خودت اینقدر با احساس و مهربون باشه که هم از عکس ها و هم از نوشته های سرشار از حست درک کنه چه عشقی پشت سالهای زندگیش نهفته ست


ممنونم عزیز دل
شما خیلی لطف دارید من هم خیلی ارادت دارم خدمت شما
مامان ارمان
19 مرداد 92 17:24
اولا مبارک باشه این همه مناسبت خوب و قشنگ

دوما خیلی حرفت حساب بود خیلی. راست می گ. منم سعی می کنم جبران کنم.




اول و دوما و کلا متشکریم م م
مامان ارمان
19 مرداد 92 17:25
چه خوبه که آدم یه خاله داشته باشه از رو دستش همش تقلب کنه


مرسی سیما جونم م م م
مامان ارمان
19 مرداد 92 17:37
یه کم دیگه میریم بیرون . دوربین رو می برم تا همگی با هم در امروز آرمان حضور داشته باشیم

مرسی دوستممممممممممممم


به سلامت دوستم م م م م
بله ه ه ه
زهرا (گل بهشتي من)
20 مرداد 92 8:10
عزيزم تولدت مبارك.پايدار باشي بانو.
تمام لحظه هاي فندقت مباركت باشه...تمامش.
اينو كه خيلي راست ميگي.اما چيزي كه من ديدم انگار اين چيزا هميشه كمه...هرچقدر هم كه زياد باشه كمه.


سلام
متشكرم م م م
ممنونم بانو
كمه درسته
حسین
20 مرداد 92 14:10
با سلام خوشحال میشم به وبلاگ های من هم یک سری بزنید http://kodakshop.blogsky.com/ http://flashcards.blogsky.com/ ممنون
لیلا مامان بهاران
21 مرداد 92 8:54
سلامممممممممم عزیز

تولدتان مبارک

خواستم بگم عاشق قلمت هستم ...خیلی زیبا مینویسی و همیشه میام و مطالبتون رو میخونم ... پسمل ناز و خوشگلمون رو ببوس لطفاااااا


سلام بانو
ممنون
شما لطف دارید
ممنون که به ما سر می زنید
سمیه جون
21 مرداد 92 10:55
سلام....تا حالا که فقط عکسای امیر تکی بود منو توبیخ می کرد مریم واسه دیدنشون...اگه دست جمعی باشه که اصلا نمی تونم ببینمحرفت منو یاد یه عکسی انداخت که تولد بچه بود ولی بچه خودش پیداش نبود بعد معلوم شد که پشت مامان و باباش بوده!!!


ها ا ا ا
آفرین دکتر جان
دنبال همون عکس هام
که بچه بدونه چقدر مهم بوده
عزیز بوده
ایده ی خوبی دادی برای شروع
شما هم دعوا اثر دار!!!!!! اونم از مریم
مامان مریم
21 مرداد 92 15:57
تا حالا بهش فکر نکرده بودم!!
ممنون از دامپ!!! ات


دامپ قابل شما رو نداشت