محمّـــــــــــــــــــد جواد
مراسمِ بعدِ افطار هم به همان زمان بریِ پیشِ از افطار برگزار می شود...
تا تمامِ تعلقاتِ سفره ی افطار،خشک و تمیز و مرتب، بازگردند سرِ جایِ خودشان در آشپزخانه، مــــــادرانه می شنوم و گاهی که مکالمات جدی می شوند، سرم میچرخد به سمتِ چپ و چند صحنه ای را تماشا می کنم ... درست همان موقعی که قدم های نوپایِ پسرک پا به پایم همراهیم می کند
درهای کابینت را یکی یکی باز می کند ، دیدی می زند و دوباره در بُهت و شُکرم ... مودبانه درهای باز شده را می بندد... همان وقتی که مُدام ماشین لباس شویی روشن را بی توجه به واکنشم خاموش می کند و بیش از پیش لزومِ قفل کودک را یادآوری می نماید
جدایِ همه ی نقدی که بر مادرانه هایِ شب های رمضان دارم .... محمّـــــــــــــــــــد جواد تمام حواسم را به خودش و دیالوگ هایش جمع کرده است
یک دوست تُپلِ نازنینِ همیشگی
که سرِ سفره ی حلالِ حاج آقای ثانی بزرگ شده است
با حضوری از دورتر ها تا دیرتر ها
با کمترین کنکاشِ خود خواسته در زندگیِ شلوغ پلوغ و مشکوکِ!!! ارسلان
با حداقلِ قضاوت های نا عادلانه . . .
با روزه گرفتن های مستحب برایِ رَوایِ حاجتِ رِفیق!! و خانواده اش
هر چند که شاید بگویید فیلم است امّا :
راستی چه خوب بود همه ی خانه ها نسخه ی ویرایش شده ای از او را داشتند
برای روزهای مبادا. . .
یکی که بشود در کنارش بلند بلند فکر کرد
یکی که عزیزانت را به اندازه ی عزیزانش دوست بدارد
یکی که به موقع! فریاد بزند ... در جایش ، سکوت شود و دَم نزند
و هنگام لزوم همه ی نظرِ تلخش را بی توجه به حالِ خرابت!!! فقط به خاطرِ شفاف کردنِ نگاهت...... به تو ... به زندگیت گوشزد کند ... مُحکم ... حتیّ اگر دَردَت بیاید . . . حتّی اگر دادت را دَر بیاورد
یکی که با برو برو هایت ... نَرود، محکم تر بماند
با تنها بگذارهایم ... تنهایت نگذارد ... شب بیتوته کند...
یکی که آمده باشد برای ماندن ... برای نرفتن
و از همه مهمتــــــــــــــــــــــــــر . . . برایِ رفتارش، عقیده اش!!! میزان باشد ... نه واکنش هایِ تو ... نه رفتارهایِ نسنجیده ات
یکی ، درست مثل محمّـــــــــــــــــــد جواد
دیرتر نوشت:
کاش در این دنیا به این بزرگی، یه روزهایی ، فقط یه روزهایی،برای عزیزانم یه کوچولو محمّـــــــــــــــــــد جواد بوده باشم .... محمّـــــــــــــــــــد جواد بودن را تمرین کنیم