امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

اِليــــــــــــما

لاهیجان دیروز - لاهیجان امروز

1392/4/9 14:17
نویسنده : اِليــــما
489 بازدید
اشتراک گذاری

لاهیجان، تیر ماه سال  یک هزار و سیصد و هفتاد و نه

دختری در روزهای آخر زندگی دانشجویی در مقطع کارشناسی - کامپیوتر ، نرم افزار - میهمان چهاردیواری  پُر از خاطره ی خونه ی مامان بزرگه .... که هزار تا قصه داشت و دارد

مسیر یک ساعته و  هر روزه از لاهیجان به خونه مامان بزرگ ... که اصلا به خاطر بودنش بابا مُجاب شد، دخترش دانشجوی شهر دیگری شود...

هوای شرجی تیر ماه گیلان .. رفت و آمد با مینی بوس ... همسفر همکلاسی های هم شهری  و گاهی هم مرغ و خروس های بین راهی ... بی کولر ... و فقط شاید برخی اوقات با موسیقی دیم دام آقای راننده که مسیر کشدار داغ را کم تر کند

سبزی مزارع نشاء شده ی برنج ، زیباترین سبزی آسمان و زمین ِ خالق را به تصویر میکشد ... دَم تُندِ هوا دایمی است .... باران ردِ پای ِ لطف ِ خداست و مظهر بخشایشش ... و همه چیز با همه  ی سختی لطیف و دوست داشتنی

دخترک پُر است از برنامه های ریز و درشت برای آینده ...درس ...کار... زندگی تمام وقت اجتماعی ... تب تند بحث های سیاسی.. برو و بیا .......می رود زیر و زبر شود  ... زیر و زبر کند دنیای اطرافش را ...

فکر می کند خواستن توانستن است

لاهیجان، تیر ماه  سال  یک هزار و سیصد و نود و دو

مامانی با معجزه ی ۱۱ ماهه اش، آمده است که با عزیزی از خاطراتِ شیرین خونه ی مادربزرگِ خداحافظی کند ... شاهدِ نبودن یک ساله ی یکی دیگر از خاطره سازهایش باشد... آمده است پا ب پای اهالی خانه روزهای درد را گریه کند

دیگر به زیر و زبر کردن دنیا فکر هم نمی کند ... خودش که کمی فقط کمی  بهتر شود ... تربیت پسرک بهتر می شود ... موجود خوبی که باشد ، خود به خود تمام دنیایش زیر و زبر می شود ...دنیای خودش دنیای پسرک

شرجی هوا بی داد می کند .. حتی در ماشین کولر دار ... سبزی سبزه ها با همه ی تازگیشان ، توانِ بازی با چشم هایِ خسته اش را ندارند .. به عمد چشمش را می بندد به سبزیشان که مبادا تازگیشان خیسش کنند

پسرک را دریا نبرده بر می گرداند

می داند خواستن همیشه توانستن نیست ......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

الی مامی آراد
9 تیر 92 15:12
سلام عزیزم آراد جون هم توی مسابقه نی نی شکمو با کد290 شرکت کرده ممنون میشم بهش رای بدین شماره 290 رو به این شماره 20008080200 ارسال کنین


چشم م م م م م
مامان حسین جون
9 تیر 92 15:28
سلام دوستان گلم حسین جون وپسرخاله ش محمدیزدان جون درمسابقه جشنواره تابستانی نی نی وبلاگ شرکت کرده دوستان عزیزم اگه می تونید باارسال یک اس ام اس باقیدکد202 203 به شماره 20008080200بهشون رای بدین لطفا کدها رو همینجور که نوشتم بنویسین بدون خط فاصله یا هر علامت دیگه ای از لطف شما سپاسگذارم
دوست مجازی ات!
10 تیر 92 1:11
دلم گرفت... یاد خودم افتادم ...


اي جانم م م م م م م م
سمیه جون
10 تیر 92 7:51
سلام.کاش کمی هم از شباهت های افکارتان می نوشتید کاش فقط کمی...کمی...در ضمن می خواستید دنیا را چی کار کنید؟؟؟متوجه نشدم




كاش ش ش ش ش ش ش ش

من و بستي به گاري!!!!!!!!!!!!!!!!!!!انتظار پست پر و پيمون هم داري


زهرا (گل بهشتي من)
10 تیر 92 8:34
زندگي آدمو عوض ميكنه. حتي خيلي از سركشي هاي آدمو تبديل به ميكنه به سر به راهي!!!!!!


بله
بله
بله
زهرا (گل بهشتي من)
10 تیر 92 8:35
راستي خاله اليما ني ني من تو جشنواره ني ني شكمو شركت كرده.ميشه بياين توي وبلاگ عكسشو ببينين و بهش راي بدين؟؟؟؟لططططفففا!!!!!!!


سلام
چشم م م م م م
سمیه جون
10 تیر 92 11:55
لطفا جواب دهید...زبر زبر کند دنیا را؟؟؟چرا؟؟؟


اون موقع ها مي گفتم
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ و فلك ....
اما حالا
اگر پند خردمندان به جان و دل نياموزي
فلك اين پند با تلخي!!!!!!!!!!!بياموزد تو را روزي
مامان ارمان
10 تیر 92 23:14

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز..


نتواند شد آغاز..[
نتواند شد آغاز..[
نتواند شد آغاز..[
مامان روشا
11 تیر 92 12:33
خیلی از ما در برهه ای از زندگی فکر می کنیم دیگه اون آدم قبل نیستیم و خیلی فرق کرده ایم حالا چه خوب و چه بد...
اما الیما خانوم سال92 به نظر من خیلی بیشتر از الیما خانم سال79 توانایی تغییر خودش و زندگی را دارد حالا معجزه دارد و خودش گواه این توانایی ست

نه از شما قبول نمی کنیم ، شمایی که با دست نوشته های بسیار زیبا من ناآشنا را هر روز به مهمانی وبلاگت می کشی منی که به وبلاگ خیلی از دوستان هم سر نزده اول حال شما را می پرسم

و دوست دارم حتما نظر هم بگذارم و از روی عکس لپ پسرک را هم بکشم

نه نه نه اصلا قبول نیست شما با همین نوشتن زیرو رو می کنی دختر


واي ي ي ي ي ي
چه چسبيد چيزهايي كه نوشتيد
ممنونم م م م م
كه ما را مي خوانيد
الهام مامان علیرضا
11 تیر 92 20:52
ما همه مون عوض شدیم
نمی دونم برای چیه این همه تغییر؟!


اين همه تغيير !!!!!!!!!!!!!!
مامان طاها
12 تیر 92 16:57
میفهمت دوست خوبم
خیلی هم خوب.
چون خودم هم نهمین سال است که در غربت بسر میبرم. 6 سال برای تحصیل و مابقی برای ازدواج. منم همین حسها رو دارم وقتی میرم دیارم و چه سخت است لحظه آخر.
اماااااااااااااا موافق نیستم با نتوانستن. من، تو، ما و همه میتوانیم چون انسانیم.
اگر اتم اینهمه انرژی دارد پس هیهات انرژی نهفته در انسان.


نمیدونم
اما بعضی وقت ها بعضی چیزها در اندازه ی دست آدمی نیست ....
مریم مامان بهار
13 تیر 92 17:28
پیاده میشوم دنیا نگه دار


کاش میشد در بعضی لحظات برای همیشه مانددددددددددددد


كاش مي شد ............