اسمش میشه .... مامان بزرگ
یک نفر که اسمش 8 حرف دارد و خودش حرف ندارد ...بس که خوب و همه چیز تمام و مهربان است...بویِ نابِ آدم می دهد ..با یک عطر ِ اصیل ...
از 34 سال پیش همیشه و در همهی لحظه ها و دقیقه ها هست و پر رنگ هست .... و البته از قبل ترش هم بوده ...فقط به سنِ من قدْ نمی دهد
یکی بود ... همیشه بود
وقتی به دنیا آمدم ... در تمام اولین ها یم
وقتی مامان رفت سرِ کار...
وقتی یه برادر یک هو پرید اولِ اولِ اولِ کودکی هایم.... درستْ راس یک سالگی
وقتی تابستان می شد ... برای هر سه ماه فراغتم
وقتی جنگ شد و مدرسه ها تعطیل شدند ....
وقتی قرار شد درس نخوانم اگر قرار است خوابگاهی شوم ... هم خانه شد برای تمام ِمدتِ تحصیلم ... امتحان ریاضی مهندسی داد... میکرو پروسسور پاس کرد ... و فارغ التحصیل شد
وقتی عروس شدم .... تکیه شد برای دغدغه هایم ... از راه دور حلوا پخت ... فسنجان بار گذاشت و مربای آلبالو درست کرد
وقتی درد بود ... هم درد شد
وقتی دغدغه می آمد .. هم فکر می ماند
یکی که از پشت سیم وکلی فاصله و تنها از صدایت ،عمق و اندازه ی همه ی محتویاتِ فکرت را می فهمد و بدونِ اشاره مستقیم و جمله ی دوست نداشتنی" اتفاقی افتاده ؟ " بیصدا و یواشکی ، همه ی حرف دلت را می فهمد ..
کسی که سر رسیدِ قولنامه خانه، سند ماشین، اسباب کشی، مسافرت ، وقت دکتر خودت و پسرک ، محل کار خودت و همسری و خیلی چیزهای ریز را به همان ریزی می داند ...
کسی که به همراه هر مسافری به مقصد تهران ، برایت یک بسته دارد... از بهار نارنج های اردی بهشتی شمال تا فلفل های رشتی و چای سبز بهاره و بادمجان های قلمی آستانه ...
کسی که هر بار موقع بدرقه کردنت ، تمام داشته هایش از خوردنی را بار ماشین می کند به این دلخوشی که "بچم اونجا تو غربت دسترسی نداره که!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"
اسمش میشه : مامان بزرگ
مامان بزرگ ها همون مامان های نازنینی هستند که به مرور زمان و داشتن بچه های بیشتر، مهربانیشان ریزه ریزه ریزه ریزه ریزه ریزه زیاد شده است ...مهربانیشان بزرگ که شد میشوند مامان بزرگ
مامان بزرگ ها خوب می دانند لحظه های کودکی بچه ها ، برگشت ندارد ، یک بار است و برای همیشه، همین میشود که اصلاْ بکن و نکن نمی شناسند
"ناخونک" تو خونه ی مامان بزرگ نه تنها کار دخترهای بد نیست!!! بلکه همیشه سهمی از هر چه روی گاز قُلْ قُل و جلز و ولز می کند، قبل از ناهار مال تو می شود آن هم بی دغدغه
تو خونه ی مامان بزرگ ها ، رخت خواب سنگری برای پنهان شدن و جنگیدن با دشمنان فرضی است ، بِپَر بِپَر کردن و پرهای بالش ها رو در آوردن
مامان بزرگ ها برقِ طعمِ سیب زمینی سرخ کرده به نیت قیمه رو قبل از صرف ِغذا خوب تو چشم بچه ها می بینند
مامان بزرگ ها خیلی بزرگند خیلی ....
کاش که یه روزی منم بشم مامان بزرگ دردانه ی فندق!!!!!!!!!!!!!!! فکرش خیلی شیرین است
از همین مامان بزرگ ها ...