امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

اِليــــــــــــما

اسمش میشه .... مامان بزرگ

1392/2/21 11:42
نویسنده : اِليــــما
486 بازدید
اشتراک گذاری

یک نفر که اسمش 8 حرف دارد و خودش حرف ندارد ...بس که خوب و همه چیز تمام و مهربان است...بویِ نابِ آدم می دهد ..با یک عطر ِ اصیل ...

از 34 سال پیش همیشه و در همه­ی لحظه ها و دقیقه ها هست و پر رنگ هست .... و البته از قبل ترش هم بوده ...فقط به سنِ من قدْ نمی دهد

یکی بود ... همیشه بود

وقتی به دنیا آمدم ... در تمام اولین ها یم

وقتی مامان رفت سرِ کار...

وقتی یه برادر یک هو پرید اولِ اولِ اولِ کودکی هایم.... درستْ راس یک سالگی

وقتی تابستان می شد ... برای هر سه ماه فراغتم  

وقتی جنگ شد و مدرسه ها تعطیل شدند ....

وقتی قرار شد درس نخوانم اگر قرار است خوابگاهی شوم ... هم خانه شد برای تمام ِمدتِ تحصیلم ... امتحان ریاضی مهندسی داد... میکرو پروسسور پاس کرد ... و فارغ التحصیل شد

وقتی عروس شدم .... تکیه شد برای دغدغه هایم ... از راه دور حلوا پخت ... فسنجان بار گذاشت و مربای آلبالو درست کرد

وقتی درد بود ... هم درد  شد

وقتی دغدغه می آمد .. هم فکر  می ماند

یکی که از پشت سیم وکلی فاصله و  تنها  از صدایت ،عمق و اندازه ی  همه ی  محتویاتِ فکرت را می فهمد و بدونِ اشاره مستقیم و جمله ی دوست نداشتنی" اتفاقی افتاده ؟ " بیصدا  و یواشکی ، همه ی حرف دلت را می فهمد ..

کسی که  سر رسیدِ  قولنامه خانه،  سند ماشین،  اسباب کشی، مسافرت ، وقت دکتر خودت و پسرک ، محل کار خودت و همسری  و خیلی چیزهای ریز را به همان ریزی می داند ...

کسی که به همراه هر مسافری به مقصد تهران ، برایت یک بسته دارد... از بهار نارنج های اردی بهشتی شمال تا فلفل های رشتی و چای سبز بهاره و بادمجان های قلمی آستانه ...

کسی که هر بار موقع بدرقه کردنت  ، تمام داشته هایش از خوردنی  را بار ماشین می کند به این دلخوشی که "بچم اونجا تو غربت دسترسی نداره که!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"

اسمش میشه : مامان بزرگ

مامان بزرگ ها همون مامان های نازنینی هستند که به مرور زمان و داشتن بچه های بیشتر، مهربانیشان ریزه ریزه ریزه ریزه ریزه ریزه  زیاد شده است ...مهربانیشان بزرگ که شد  میشوند مامان بزرگ

مامان بزرگ ها  خوب می دانند لحظه های کودکی بچه ها ، برگشت ندارد ، یک بار است و برای همیشه، همین میشود که اصلاْ بکن و نکن نمی شناسند

"ناخونک" تو خونه ی مامان بزرگ نه تنها کار دخترهای بد نیست!!! بلکه همیشه سهمی از هر چه روی گاز قُلْ قُل و جلز و ولز می کند،  قبل از ناهار مال تو می شود آن هم  بی دغدغه

تو خونه ی مامان بزرگ ها ، رخت خواب سنگری برای پنهان شدن و جنگیدن با دشمنان فرضی است ، بِپَر بِپَر کردن و پرهای بالش ها رو در آوردن

مامان بزرگ ها برقِ طعمِ سیب زمینی سرخ کرده به نیت قیمه رو قبل از صرف ِغذا خوب تو چشم بچه ها می بینند

مامان بزرگ ها خیلی بزرگند خیلی .... 

کاش که یه روزی منم بشم مامان بزرگ دردانه ی  فندق!!!!!!!!!!!!!!! فکرش خیلی شیرین است

از همین مامان بزرگ ها ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

سمیه جون
21 اردیبهشت 92 12:56
با سلام....بسیار خوشحالم که امید به زندگی در شما این همه زنده است....ای کاش بابابزرگیه فندق را هم ببینید...به نظر من که شما حتی بسیار بسیار بهترتر از مادربزرگ خودتان می توانید مادربزرگ باشید....با این شخصیت دوست داشتنی و مهربان و نادیده گرفتن اشتباهات دیگران با بزرگ منشی خودتان...بزرگوارید شما بدون اینکه مادربزرگ باشید....

دکتر
اینجا وبلاگ من بودا ا ا ا ا ا ا
من ب ب نیستم ها با ف ق که دوستشان داری




مامان مریم
21 اردیبهشت 92 15:23
وای خداااا ،اون جیگر توپولوی خوردنی فندقمونه؟ چقدر بزرگ و ناز شده


بله بله با تشکر ر ر ر ر
الهام مامان علیرضا
21 اردیبهشت 92 15:59
چه احساس قشنگی



متشکرم م م م
دوست مجازی ات!
21 اردیبهشت 92 23:59
سلام
کاش یه ذره می تونستیم محبتهاشونو جبران کنیم
کاش یه ذره از لحظاتی که اونا به فکر ماهستند ما هم به فکر اونا بودیم
کاش....


سلام م م
کاش
اما نمیشه
واقعا کاش دوستم
خیلی وقته این دین بی بازگشت ادامه داره
مریم مامان بهار
23 اردیبهشت 92 1:08
سلام فندق خوشگله و مامانش
برای سه ماهی که نبودم و نوشته هاتو نخوندم خیلی متاسفم
این پستتو اما از دست ندادم
عالی بودددددددددددد
جونم فدای مامان بزرگاااا


سلام علیکم م م م
رسیدن به خیر
خوب هستید؟؟؟
ممنون که اومده نیومده ما رو خوندید
قربان شما ا ا ا ا ا ا
مامان فاطمه
7 خرداد 92 8:43
واقعا خیلی با ذوق هستی لذت بردم از نوشته هاتون.منم کلی از زحمتای خودم و دخترم رو دوش مامانمه. خدا همه مادربزرگهاوپدر بزرگهارو برامون حفظ کنه وتنشونو سالم نگه داره


ممنون
همینه دیگه
خدا کنه ما هم میمتن برزگ های خوبی باشیم
مریم مامان ویانا
8 خرداد 92 16:35
مامان من عمرشو داده به شما...با خوندن این متن به اندازه بزرگی مامان بزرگها دلم گرفت واشکم دراومد.دلم واسه دخترکم سوخت چون هیچوقت این چیزها رو نخواهد چشید...نه سیب زمینی های سرخ شده شده واسه قیمه و نه بپربپر های آخز شب و نه خیلی چیزهای خوب دیگه...خوش به حال فندق و شما وهمه کسانی که این موجودات نازنین هنوز کنارشونن.ان شالله که همیشه سالم وسلامت کنار هم زندگی کنین.یه عالمه ماچ واسه فندق و مامان بزرگش


در ازای چیزی نداره یه مامان داره با یه دل خیلی مهربون که عزمش و جزم کرده با یه دل دریایی جبران نداشته های دردونش بشه
عمر شما پر برکت بانو ...............