می رویم به استقبال فصل بهار در روزهای اداره ای
یک روز جمعه برای کار عملی ِ آموزش ضمن خدمت مادر ِ همسری وبلاگ می سازی و همزمان همسری، پسرک را سرِحوصله به خواب می رساند، آرام پز قرمه سبزی پخته و تو در نبودِ پسرک در سکون فراموش شده ای به بهانه ی آخرین روز تعطیلات آنقدر قرمه سبزی با سالاد شیرازی می خوری که راه برای نفس نماند...
آبت را که می نوشی ...آخیش که میگویی ...شکر خدا گفته و نگفته ، صدای فرشته ات را می شنوی...
به بهانه اش تخت می شوی روی تخت و با آرامش هم بویش می کنی هم غذایش می دهی و هی بلند بلند شکر می گویی شکر می گویی و شکر می گویی
با کلی شعف و امید می روی به استقبال فصل بهار در روزهای اداره ای .... همین فردا ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی