امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

اِليــــــــــــما

اللهمَّ لكَ الحَمد حمدَ الشاكرينَ لَكَ علي مصابهم

1391/12/22 11:47
نویسنده : اِليــــما
462 بازدید
اشتراک گذاری

اول نوشت : قصد نگران کردن کسی را ندارم، جایی به جز دنیای مجازی هم برای گفتن  ندارم؛ مساله ی خیلی بزرگی هم نیست ...کمی مراقبت می خواهد و مدارا و حواس جمعی...

اما چون از من به دردانه رسیده هم عذاب وجدان دارم هم یک دل مادرانه ی پر آشوب ..خوبم و امیرم هم به لطف خدا و در پناهش خوب خواهد ماند ... می دانم ایمان دارم


 

 

دیروز حوالی ۴و ۵ دقیقه وقتی سرانجام کار  دندانپزشک با دندان هایم به انجام رسید و تمام شد جواب آزمایشهای فندقم  را در پیاده رو شنیدم...

 

همسری برایم خواند..مثل همیشه آرام ، مطمئن و انگار نه انگار...

 

و من بی اراده ام ناقل دو ارث بد به او  شدم... و یکی دیگر م

 مهارِ بارانِ نگاهم  بر گونه هایم در توانم نبود و باریدند  

جنسِ حالِ دلم  خوب که نبود ... خراب هم شد...

اسفندم آتشفشان کرد، و من ماندم و دردی که نوشتن ندارد، انگار هر وقت کمی "فقط کمی" خودم را جدی می گیرم و تحسین می کنم ، روزگار ناسازگار می شود.

پریشان و درهم و محکوم به سکوت...نگاهم به آسمانِ آخرین روزهای زمستان و تصویر امیرم که هر جا چشم می چرخاندم فقط همان را می دیدم

دو راه بیشتر نداشتم ، ندارم

ندامت خودی که هیچ دخلی به این اتفاق نداشته و هیچ جای کار کم نگذاشته..واز نگاهی، به خودش هم ارث رسیده و حتما در پی آمدش:  تلخ کردن روزها، به خودم و همسری و جگر گوشه

و یا اینکه ... اندکی فتیله ی توکلم را بالا بکشم و فندقم را به دستانش بسپارم وقتی از دستانم چیزی ساخته نیست ...روزها را شاد کنم و شاد بمانم ،شکرش را درست درمان به جا آورم ..

از آن شکرها، که بعضی ها قادرند علی مصابهم به جای آورند هر چند غم من با آن مصابهم خیلی خیلی فاصله دارد

اللهمَّ لكَ الحَمد حمدَ الشاكرينَ لَكَ علي مصابهم

می دانم تصمیم منطقی و درست کدام است اما توان گرفتنش را ندارم ..کمی زمان می خواهم

جانِ مادر، وقتی فقط کمی قدرت درکِ کلامم را داشته باشی برایت همه چیز را مو ب مو خواهم گفت، از قضاوت آن روزت می ترسم ... و از شماتت نگرانم و لی این ترس و آن نگرانی هبچ کدام  مرهم دردم نخواهند شد ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

شیما مامان درینا
22 اسفند 91 10:01
عزیزم واقعاً نگران شدم نمیخوام فضولی کنم ولی واقعاً میخوام بدونم مشکل چیه ؟


نه دوست مهربونم
مشکل حادی نیست
نیاز به مراقبت بیشتر داره
شاید اصلا نباید پستش می کردم
دل مامان است دیگر پر از شوره های ریز و درشت
خدارو شکر ...
گلبرگ
22 اسفند 91 10:37
الی جون، اول صبحی قلبم اومد تو دهنم...
خب درست بگو ببینم فندق چش شده؟


نه عزیز دل
نگرانی های یک مامان بود آنچه خواندی... خوب است خوب می ماند
مامان سارا
22 اسفند 91 10:55
مامان الی ، چی شده ؟
جواب آزمایش ِ چی ؟ مگه امیرک مریض بوده ؟


مساله ی خیلی بزرگی نیست ...کمی مراقبت می خواهد و مدارا و حواس جمعی...


مامان سارا
22 اسفند 91 12:28
پس خواهش می کنم مراقبت کن و مدارا کن و حواست جمع باشه ...


سه تا چشم
سمیه جون
23 اسفند 91 10:38
سلام...جواب آزمایشتان را فهمیدم ولی موضوع نگرانی را نمی فهمم و تصمیمی که باید بگیرید...خواهش می کنم کمی زیر دیپلم صحبت کنید تا من هم متوجه شوم


شما؟؟؟به غریبه با من؟؟؟وکیل یه نفر؟؟؟؟؟بله؟بله؟
نصایح یک دوست به نقل از سمیه جون
23 اسفند 91 10:39
در ضمن نگران بودن اینجوری نمی شه...کسی که نگرانه میدوه....اگرم نمی تونه کاری کنه هی ادای آدمای نگران رو در نمی آره ...راستی چندبار بگم شما ناراحت نشو برا بچه خوب نیست آخه....


آخه من الان چی بگم استاددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
مامان مریم
23 اسفند 91 15:09
امیدوارم تصمیم درست رو بگیری و توکل وکل توکل....


توکل وتوکل توکل..
مامانی محمد طاها
24 اسفند 91 17:50
مامانی خیلی خیلی مواظب فندقمون باش

چشم
سمیه جون
26 اسفند 91 15:17
خواستم بگویم اما دیدم بنویسم بهتر است...یک بار سرکلاس بحث این بود که چرا فرزند باید جور پدر و مادر استادمان می گفت همان طور که یه چیزهای مادی و جسمی، به ارث می رسد،اخلاقیات هم تاحدودی به ارث می رسد و این موضوع، جور کشیدن نیست و از این حرف ها....بنابراین نتیجه اخلاقی اینکه امیررضا اگر از شما گیرم که یکی دوتا هم مریضی به ارث برده باشد در عوض ، عشق و محبت و نگاه مهربان و زبان شیرین و لحنی صمیمی و اجتماعی بودن و هم نوع دوستی و هزاران نیکی دیگر را به ارث برده است...و به نظر من می ارزد...خیلی هم می ارزد...

ممنونم خواهر خوبم ...ممنونم خاله سمیه
مامان سارا
27 اسفند 91 14:38
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد را به شما دوست عزیز تبریک می گم و سالی سرشار از برکت وخوشی برای شما و خانواده گرامیتون آرزو دارم .
از طرف وبلاگ کیان هدیه ی ناب خدا



خیلی هم ممنون ن ن ن ن ن ن ن ن ن
مامان ماهان
28 اسفند 91 0:43
سلام الی مامان.
ارثیه شما برای گل پسری که فقط همین مورد نیست.یکی درد جسم به ارث میبرد یکی درد روح.
مطمئنا امیر فندقی عزیز هم نه تنها مادر را بابت این ارث(که خود هیچ دخل و تصرفی در آن نداشته )شماتت نمیکند بلکه بوسه میزند بر ردپای مادری که اخلاق و رفتار پسندیده اش را(که تماما دست خودش بوده)برایش به ارث گذاشته. .
عنوان این پست هم خیلی جرات و ایمان میخواهد.خیلی ی ی ی .


ممنونم
اگر در برابر ابن همه حس فقط کمی کفایت کند....
زهره مامی ژوان
28 اسفند 91 9:32
خیلی نگران شدم الی جون امیدوارم امیر فندقی سرحال و سالم باشه و هیچ وقت چیزیش نباشه...


سلامت باشید بانو و و و و و وو
ممنونم
مامان مریم
28 اسفند 91 18:02
شب را
در می نوردم
و ز تاریکی گریزی ندارم
می دانم روشنایی در راه است
و فانوس عالم گونت
روشنی مهتاب
به تن دارد
نوروز مبارک


نوروز مبارک
مبارک باشید

مامان ثنا و ثمین
1 فروردین 92 7:58
صدای خنده ی خدا را میشنوی؟...
به آنچه محال میپنداری می خندد...
از خدا می خواهم محال ترین آرزوهایت را در روزهای نو اجابت کند.
سال نو مبارک


آمین ن ن ن ن
برای شما برای همه ی مادران و فرزندان سرزمینم
برای امیرم
برای من
امير علي شيرين گندمگ
2 فروردین 92 18:14
سال نو مبارك . اميدورام سالي پر از خوشي و سلامتي در كنار امير رضا عزيز و خانواده محترم داشته باشيد


ممنونم
شیرین گندمکتان سلامت باشند
شیرین و بالنده
زری مامان مهدیار
4 فروردین 92 19:12
بر سر سفره ی احساس اگر جایی بود، سخن ساده ی تبریک را جا بدهید.
سین هشتم، سخن ساده ی تبریک من است. جا سر سفره اگر نیست به دلها بدهید.
نوروز پیروز.


روز نوی شما هم مبارک ممنون
سجاد
3 خرداد 92 22:48
سجاد کوچولو و مراسم جشن عقدی دایی علی آپمممممم ، بفرمایین داخل
سجاد
4 خرداد 92 22:57
پیش منم بیا ... منتظرم ها