شلوارهای مرد خانه ی ما
مردِ کوچکِ خانه ی ما صبح ها پا به پای سحر خیزی من و پدرش کمی زودتر از پنج و سی دقیقه ی صبحگاه چشمان مهربانش را باز می کند و زیباترین لبخند صبحگاهی را هدیه بیداری شبانه ام می نماید
مردِ خانه ی ما اجتماعی و زود جوش، در میهمانی و پشت چراغ قرمز در جواب هر لبخندی تمام لبخندش را مهربانانه نثار می کند
تا دیر وقت بیدار می ماند تا ال کلاسیکو را با نگاه دوست داشتنی میهمانانش همراهی کند و بعد وقتی بارسلونای محبوبش طی پنج روز دوبار بازی را واگذار می کند به لبخندی بسنده می کند و به روی خودش نمی آورد
درست راس ساعت هفت ماه و سه روزگی طعم تیز اولین مرواردید سفیدش را به مادر می چشاند و مستش می کند از حسَ دل انگیز دیگری
مردِ خانه ی ما هنوز تنبلی پیشه می کند، نه سینه خیز می رود نه چهار دست و پا، شی مورد نظرش را هدفگذاری می کند،فاصله ی مبدا تا هدف را تخمین می زند ، تعداد غلت هایش را پیش بینی می کند و کمتر از چشم بر هم زدنی می رسد به آنجا که می خواهد
روزهایمان همان رنگی است فندق خانمان در ماشین روی صندلی عقب در صندلیشان آرام می مانند به شرط آنکه موسیقی با صدای بلند پخش شود(شرمنده ایم همین روزها است که به خاطر ایجاد آلودگی صوتی یک پدر و مادر با آبرو مورد شماتت جامعه قرار گیرند ) بیرون را تماشا می کنند، تمرکز می کنند و به خواب می رسند
کلی هم هدیه می گیرند ، رنگ ب رنگ و مدل ب مدل، آخریش می شود شلوارهای دست دوز جده ی پدریشان دست های مهربانش درد نگیرد ....شستیم تا بپوشند