امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

اِليــــــــــــما

شلوارهای مرد خانه ی ما

1391/12/13 8:48
نویسنده : اِليــــما
458 بازدید
اشتراک گذاری

مردِ کوچکِ خانه ی ما صبح ها پا به پای سحر خیزی من و پدرش کمی زودتر از پنج و سی دقیقه ی صبحگاه چشمان مهربانش را باز می کند و زیباترین لبخند صبحگاهی را هدیه بیداری شبانه ام می نماید

 مردِ خانه ی ما اجتماعی و زود جوش، در میهمانی و پشت چراغ قرمز در جواب هر لبخندی تمام لبخندش را  مهربانانه نثار می کند

تا دیر وقت بیدار می ماند تا ال کلاسیکو را با نگاه دوست داشتنی  میهمانانش همراهی کند و بعد وقتی بارسلونای محبوبش طی پنج روز دوبار بازی را واگذار می کند به لبخندی بسنده می کند و به روی خودش نمی آورد

درست راس ساعت هفت ماه و سه روزگی طعم تیز اولین مرواردید سفیدش را به مادر می چشاند و مستش می کند از حسَ دل انگیز دیگری 

مردِ خانه ی ما هنوز تنبلی پیشه می کند، نه سینه خیز می رود نه چهار دست و پا، شی مورد نظرش را هدفگذاری می کند،فاصله ی مبدا تا هدف را تخمین می زند ، تعداد غلت هایش را پیش بینی می کند و کمتر از چشم بر هم زدنی می رسد به آنجا که می خواهد

شلوارهای مرد خانه ی ما

روزهایمان همان رنگی است فندق خانمان در ماشین روی صندلی عقب در صندلیشان  آرام می مانند به شرط آنکه  موسیقی با صدای بلند پخش شود(شرمنده ایم همین روزها است که به خاطر ایجاد آلودگی صوتی یک پدر و مادر با آبرو مورد شماتت جامعه قرار گیرند ) بیرون را تماشا می کنند، تمرکز می کنند و به خواب می رسند

کلی هم هدیه می گیرند ، رنگ ب رنگ و مدل ب مدل، آخریش می شود شلوارهای دست دوز جده ی پدریشان دست های مهربانش درد نگیرد ....شستیم تا بپوشند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ثنا و ثمین
13 اسفند 91 9:53
زنده باشی مرد خانه


پاینده باشی ی ی ی ی ی ی
مامان اميرحسين
13 اسفند 91 10:08
اي جان!



مممممممممممنون
گلبرگ
13 اسفند 91 10:12
شلوار دست دوز مبارک، دست مامانی درد نکنه!
میگما این الی مامان چرا اصرار داره زودی چهار دست و پا بری؟! نمیدونه داری بهش رحم می کنی! آخه من از 6 ماهگی آریا تا یه همین لحظه هنوز مدل خونه مون یه جوراییه.
اگه بدونه ...
اگه راه بیفتی، باید تموم وسایل خطرناک خونه رو جمع کنه، ورودی آشپزخونه رو ببنده، در اتاقا رو ببنده، دیگه... حواسش باشه سرت به جایی نخوره، رو سرامیکا سر نخوری، تازه تموم کشوها رو باید چسبکاری کنه و خیلی از این حرفا...
الی جون، امیری خیلی دوست داره


ممنون مامان
کارمون همین شده
هی منتظر یه اتفاق باشیم
بعدش پشیمون شیم از وقوعش
تجربه نداریم دیگه مادر
شانتی
13 اسفند 91 10:17
دورش بگردم با این شلواراش!!! چقدر شیرین و دوست داشتنیه که از دور شاهد بزرگ شدن یه حبه فندق باشی و هر روز از کاراش گزارش ببینی!! عاشق نوشتنتم مامان الی. کیف می کنم. هر روز نوشته هاتو دنبال می کنم. انگار عادت شده برام. خدا به هممون سلامتی بده همیشه اینجا با هم باشیم. در آرزوی ملاقات فندقی و مامان الی محبوب، هستم.


قربون شما خاله ی مهربون
ممنونم
من هم جدی دوست دارم ببینمتون خدا کنه زود بشه
سمیه جون
13 اسفند 91 10:19
سلام بر امیرخان گل...دیروز شنیدم که مامانایی که بچه شیر می دهند را نباید ناراحت کرد، ناراحت بودن مادر روی بپه تاثیر می گذارد...نپرس از که شنیدم که نمی توانم بگویم...البته خودم بلد بودم گفتم که تو هم بدانی مامان را ناراحت نکنی چون نهایتاً چوبش را خودت می خوری...خلاصه اینکه تنها دلخوشی ما که سربه سرمامان الی گذاشتن بود از ما گرفته شد فقط به خاطر گل روی امیررضاخان گل... با این شلوارا میدونی چی می چسبه؟؟؟؟یه خنده ی بزرگ...(مامان الی می شه یه عکس از صاحاب شلوارا هم بذاری؟؟؟؟باور کن صاحابش توی اینا باشه جلوش بیشتره ها

مامان جون شما اصلا باور نکن که خانم دکتر مامانو اذیت نکنه
ولی آخه دست خودشم نیست انگاری مجبوره .....
تازه نمی دونه جگر گوشه رو که با شلوار تو خونه رو نت نمی زارم آخه
سمیه جون
13 اسفند 91 14:05
امیررضای گل با پیژامه های راه راه خوشگل!!!امروز یاد گرفتم که ال کلاسیکو چیه...جالب اینجا بود که توی مثلث من و مامان الی و خاله بهناز فقط من نمی دونستم معنیش رو!!!(داشتم شاخ در می آوردم از این همه اطلاعات فوتبالی مامان الی و خاله بهناز)//اینه مزایای داشتن یک همسر فوتبال دوست ...علاوه بر آن، این است که الی مامان و خاله بهناز خیلی جوان موندن و این هم از مزایای علاقه مندی زیاد به فوتبال است...قرار شد مهمان بعدی خانه شما برای تماشای فوتبال، خاله بهناز باشد به همراه خانواده و مقرر شد خاله بهناز مانتو راهراهشو بپوشه و شما هم یادت باشه که شلوار راه راهتو بپوشی تا دخلشو بیاری..آخه می دونی، طرفدار تیم های مقابل هم هستید(رئال مادرید و بارسلونا)...(مامان الی لطفاً یه توضیحی راجع به ال کلاسیکو بذار چون که همه امکانات شما رو ندارن آخه!!!)/


مامانی همین ها که خاله ی دکترت میگه
زهرا مامان امیرحسین
13 اسفند 91 16:20
سلام بر مامان الی مهربون و امیرفندقی گل
بعد این همه پافشاری بنده و دیگر خاله های نی نی وبلاگی بالاخره مامان الی ی عکس گذاشتن البته از شلوارای خشکلت
اکشال نداره برای شروع بدک نیست
الی جون منتظر عکسای گل پسر هستیم همچنان!
راستی امیرفندقیمون که اولین دندونشو کمی پیشترا در آورده بود...نه



کلی خندیدیم بانو ...
ممنون از نوشته هاتون
چی بگم؟؟؟دکترشون دقیقا 10 دی ماه گفتن به به مبارک پسرک دندون درآورده از همون موقع هم لثه ها متورم و بقیه قصه های مرتبط
اما از دندون خبری نبود که نبود
نمی دونم ما عجله داشتیم یا دکترش
در هر صورت خیلی هم ممنون از نکته بینیتون
اینقدر ما رو با دقت نخونین بابا شاید از دستمون در رفت دروغی چیزی فر مودیم ....
الی مامی آراد
13 اسفند 91 16:30
قربون این مرد کوچولوی خونتون بشم به به چه شلوارهای خوشگلی


قابل نادره مامانش
دردانه رو ببوسید
پانی(مامانه بهداد)
13 اسفند 91 16:45
عزیزم خوش به روزگارتون .دلم خیلی خیلی برای روزهای غلت زدن های تخمین زده شده ی گل پسری تنگ شده و چقدر خوبه که با نوشته های جذاب مامان الی به یاد اون روزها می افتم.
ورود اولین مروارید فندق کوچولو رو خوش آمد میگم و انشالله پشت سر هم با راحتی و آرامش همه ی مروارید ها تشریف فرما بشن .
خاله جون میبوسمت و منتظر دیدن صورت خوشگلت هستم.


متشکریم
متشکر هستند آقا فندق
کلی هم سپاس
مامان فهیمه
14 اسفند 91 8:37
عاشقتم


متشکریم
مامان سارا
16 اسفند 91 12:07
قبلاً هم روی همین شوفاژ عکسهایی از جوراب های مرد خونتونو دیدیم
لطفاً عکسی از خودِ مرد خونه
مقاومت نکن عکسای فندوق رو بزار
یعنی لطفاً عکساشو بزار


چشم چشم چشم
مقاومتی در کار نیست
زمان می خواهم و دوربین و فندوق و کامپیوتر و یه چند خط یادگاری ...تا قبل از بهار
مریم مامان آریا
17 اسفند 91 10:57
چقدر قشنگ نوشته بودی خیلی خیلی خیلی قشنگ احساست رو می نویسی
آفرین واقعا نوشتنت خیلی خوبه و البته حس مادریت هم خیلی قوی
این تیکه رو که خوندم که لبخند پهنی رو صورتم اومد :
مردِ خانه ی ما هنوز تنبلی پیشه می کند، نه سینه خیز می رود نه چهار دست و پا، شی مورد نظرش را هدفگذاری می کند،فاصله ی مبدا تا هدف را تخمین می زند ، تعداد غلت هایش را پیش بینی می کند و کمتر از چشم بر هم زدنی می رسد به آنجا که می خواهد

شلوارهاش هم خیلی ناز بود واقعا


م م م م م م م م م م نون
قابل شما رو نداره
پیشکش
ماهک
17 اسفند 91 14:17
وایییییی چه شلوارای قشنگی دستش درد نکنه مادر بزرگ ..... چه با سلیقه و با حوصله ...جیبم داره ... ای جان
حالا کپلی خاله بپوشه خوشگل بشه مثل یه دسته گل بشه ........



بله
خدا حفظشون کنه
بعدش مامانش بیاد بخورتش
ممنونم خیلی
مامانی محمد طاها
19 اسفند 91 0:18
سلام دندون در آوردنت گل پسری مبارک مبارک

مامانی بعضی از مطالبت رو خیلی خیلی دوست دارم اگه اجازه بدی ازشون کپی کنم و تو ئبلاگ محمد طاهام بزارم اخه حرف دل خودم هم هستن


ممنونم
همش مال خودتون باشه
پیشکش محمد طاهای عزیز
حرف همه ی مامان ها یک مزه است
شیرین و خوشمزه
مامان روشا
19 اسفند 91 10:39
مبارک باشه اولین مرواریدها مامان خوش ذوق و خوش قلم


ممنونمن و امیر فندق و مرواردیش
مامانی محمد طاها
20 اسفند 91 10:04
ممنون ممنون