امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

اِليــــــــــــما

از این جا تا آن جای یک پنج شنبه

1391/11/19 11:25
نویسنده : اِليــــما
426 بازدید
اشتراک گذاری

اولین پنج شنبه ای که بعد از یک هفته کارمند بودن، قرار شد من و امیرم تجربه ی دو نفره ای را رقم بزنیم ،

پدر پسرک مجبور شد به کار در روز تعطیلش ... و من هم راضی از این اجبار، اعتراف می کنم خیلی هم از خدا خواسته شد برایم

 

صبح به میلش خوابید تا ساعتی که اراده کرد و مادری با عذابِ وجدان سر نرسید که ساعت شش صبح وخلاف میلش لباسش را اضافه کند برای رفتن و از چشمانش خواب نوشین صیح گاهش را بگیرد

و پسرک تلافی کرد بیدار باش اجباری روزهایِ هفته ی گذشته را در روز تعطیل مادر،

با زیباترین صوت ِ دنیا بیدارم کرد. نفهمیدم مخاطبِ آن همه هنْ هنْ و هو هو یش من بودم یا کسی در دنیای مجازی ، خلاصه اش این شد که قبل از هفت و نیم صبح چشممان به جمال چشمانش زیبا شد و پر شدم از شورِ مادرانگی

قید صبحانه را زدیم، غذایش را که بار کردم ، من هم پهن شدم کنار قامتش و شدیم هم بازی ساعت های صبح گاهِ هم

با حرکتِ انگشتانم آنقدر بازی کرد و مشغول شد و برای گرفتنشان تلاش کرد که تمام برداشتم از اسباب بازی برای کودکان تغییر نمود

قواعد بازی را بلد شده است ، یکی در میان را در دالی بازی می فهمد ، یاد گرفته برای حرکت ب جلو نیاز به همکاری توامان دست ها و پاهایش دارد اما چون زمان بندی را درست رعایت نمی کند قادر ب حرکت نیست ....جانِ مادر

برای رسیدن به من و آغوشم با تمام وجودش تلاش می کند، و لذت می برد از مزه کردن صورت و گردنم ...

تقریبا خودش خودش را به خواب رساند و مرا با فکرهایم رها کرد ...

این همه سُربی که روزانه می بلعد و می بلعم

این همه آلودگی صوتی،تصویری و تنفسی که باعثِ سر درد همیشگی من شده است و درست نمی دانم با او چه می کند

ترسیدم از روزی که ب علتی (که کاش هیچگاه اتفاق نیفتد) پشیمان شوم از به دنیا آوردنش ، از تهران ماندمان که هر چه کرم پدرش راضی به کوچمان از این شهر نشد،از تصمیم این روزهایم

ترسیدم از مادر شدن خودم ، از پدر شدن همسری

چقدر سخت است به جای دیگری تصمیم گرفتن وقتی دیگری همه ی کَس و کارت باشد و مسئولیت ناشی از این تصمیم فقط و فقط به تو باز گردد

امیرم من تمام تلاشم را به قَدرِ وسعم ، توانم و اندازه ام به نیت بهترین ها برایت به کار بسته ام ، مابقیش را می سپارم به قدرتِ آنکه قادر است و می تواند

روزی از مادر بابت آنچه در اختیارم نبوده خرده نگیری که دلم تحمل شماتت نگاه و زبانت را ندارد ....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان سارا
19 بهمن 91 11:01
مامان الی خدا اون روزو نیاره
امیرک ، کیان و همه نی نی ها که مامانای بیزی ( به قول همکارا ) دارن همیشه سپاسگزار خواهند بود
( داخل پرانتز : امیدوارم سپاسگزار باشند چون قلبم می شکند اگر شماتت و ملامت شوم در آینده )


ولی فکر نکنم ها ....
خدا کنه مامانی
دردونه رو ببوس
زهرا مامان امیرحسین
19 بهمن 91 11:42
خدا کنه اون روز برا هیچ مادری نرسه
بازم کیف کردم از نوشته هات
همیشه برا بازکردن وبلاگت هیجان دارم
سوال:چرا عکس گل پسرو نمیذاری تو وبلاگش

متشکریم
ب روز نمی کنی بانو ؟؟؟؟
عکس پسرک که هست چند تایی
باز هم می گذاریم چشم
گلبرگ
19 بهمن 91 12:35
از خوشحالی شما ما هم بسی خوشحالیم مادر
الهی امیری قدر این مادر با احساس رو بدونه


مرسی مامانی.بهتری ؟؟/ یا الکی صداتو این طوری کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گلبرگ
19 بهمن 91 13:31
بهترم شکر خدا


شکر خدا
زهرا مامان امیرحسین
20 بهمن 91 15:02
سلام مامان الی جون
بله ولی منظور بنده اینه که دوستان وبلاگی چرا بجای شش ماهگی،هفت ماهگیو تبریک گفتن
بگذریم
مامان الی شما به یه مسابقه دعوت شدید (البته با اجازتون )به ما سر بزنین


من تو مسابقه شرکت کردم ممنونم دوست خویم
مبارک باشه
چهارم شدن همسری
آغاز هفتمین ماه زندگی مش حسین آقا



زهرا مامان امیرحسین
20 بهمن 91 18:46
الی مامان
آغاز هفتمین ماه زندگی مش حسین آقا
ممنونم


شش ماه تمومممممممممممم
مبارک باشه
مامان پارسا
21 بهمن 91 8:21
عزیزم خیلی زیبا مینویسین زیاد هم به خودتون سخت نگیرین مادرهای شاغل همشون دغدغه فرزندانشون رو دارن


ممنونم چشم مامانی