امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

اِليــــــــــــما

خبر بدین به قندون امیر درآورد دندون

1391/10/12 11:54
نویسنده : اِليــــما
455 بازدید
اشتراک گذاری

و اما این روزهایت دردانه

وقت دکتر نریمان داشتیم ، کاش امیرک اندازه ی من دکترش را دوست داشته باشد ان هم دکتری را که با این همه وسواس یافتم و چقدر به او ،حرف هایش و تشخیصش مطمینم....بیمارستان وقت اینترنتی نداشت ، راهی مطب شدیم ،کلا از امیرک راضی بود قدش 68، دور سرش و وزنش 7960، از حرکات فیزیکیش...از بیدار باش ها و حکومت نظامی 48 ساعت قبل که گفتم ، دهان امیر را که دید ....مژده ی رویش همزمان دو مرواریدش را داد...چه فکر ها که همین 48 ساعت نکردم ...راستی چرا همیشه تا آخر آخر خانه ی بدش یک کله می روم ؟؟خداجونم خدا جونش متشکرم  

دکتر نریمان فرمودند، خواب پسرک وارد مرحله ی جدیدی می شود که  ماندگارمی شود آن هم برای همیشه ، قرار شد خانه را خیلی ساکت نکنیم و اگر دلشان شبی نصفه شبی آغوش و دور دور در منزل خواست محترمانه ضمن در آغوش کشیدنش و حضورمان در کنارش، نــــــــــــــــه بگوییم ، گریه هم فرمودند در کنارشان نشسته ناز بکشیم و اصل درخواست را نه به روی خودمان نه به روی ایشان نیاوریم ، وگرنه امشب دور دور در اتاق است ، فردا شب میدان ونک و اندکی دیرتر آی پد می خواهند لابد ....آن هم فقط با گریه

مقرر شد دو ساعت قبل از خواب، امیر  بازی پر هیجان نداشته باشند، پدر محترم هم لطف کنند شهر یازی نشوند با انواع باری های مختلف ، نه !!!!خسته نمی شود ضربان قلبش بالا می رود تازه  و سرحال می شود برای ادامه ی بازی....

همین دور و اطراف جاهایی خوانده بودم شکر در فرنی نوزاد نریزید ، به دکتر که گفتم با تعجب فرمودند : مگر قرار است ملات تهیه کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی شنیدند آن هم از زبان خودم که: می دانستم در شرف دندان درآوردن است و دیفن هیدرامین را حتی نمالیدم بر روی لثه اش از ترس عواقبش و در عوض 48 ساعت در آغوش گرفتم و راهش بردم ، موجب شگفتی بسیارشان شدم ...کتمانش هم نکردند ...گفتند مجموعه­ی مادر و فرزند مهم است ، این روزها درد لثه امانش را بریده مثل ترمیم درمان بدون بی حسی است ، عذاب وجدانی کشــــــــــــــــــــــــــــیدم...

دیروز امیرک را گذاشتم در کریر(بنویسم حمل کننده خودم هم دیرترها منظور خودم را نمی فهمم) تلویزیون می دید، اندازه ی شستن یک تکه از لباس فسقلیش رفتم و برگشتم ، امیرک نبود کاملا از کریر خارج و بر روی زمین بود، اینقدر الکی شتاپ کردم که شکار لحظه اش با دوربین از کفم رفت

خاله بلک که یک روز قبل از دیروز آن هم وسط هفته! آمد و بر حسب اتفاق شب هم ماند!! ابزارش را برداشت که این دو چمن­زار بالای چشم هایم را مرتب کند ، یکی که تمام شد، امیرم بیدار شد به آغوشش که پناه یردم با هم خوابمان برد، آن یکی چمن­زار فراموش شد، هنوز هم همان طور مانده ، لنگه به لنگه ام ، دکتر هم ! تازه دیشب میهمان خاله ی بابا دلدل هم بودیم!! ، تازه مهمان دیگر هم داشتند.!!!..مادرانگی است دیگر ..

دیروز انگار تمرینات تمام شده بود و مسابقه بود ، تقریبا طی یک ساعت ، جناب آقا بیش از 8 بار بر روی سینه تشریف بردند ، می توانند.... می روند ...من باور نمی کنم این آقا همان فندق 5 ماه پیش است...نکنم!!!

نفهمیدم از کجا خوردم !خانه دقیقا در وسط میدان جنگ  واقع شده است.. پر از خمپاره و ترکش ، هر چیزی که فکرش را هم نمی کنی همین وسط است، پسرک حوصله ی نبودنم را ندارد ، حضورم دیفن هیدرامین شده برای تسکین درد دندانش.. من هم این کمترین را  دریغ نمی کنم ... شاید بابا فردا تعطیل باشد چه خوب می شود ، یک خانه ی تمیز یک ناهار سه نفره  با اندکی تحمل!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

گلبرگ
12 دی 91 17:44
مبارکه پسرم

این روزا این ترانه یکی از س دی های پسرک همش تو گوشم زنگ می خوره

الهی پیر شی و درد بد دندان نگیری

لطفا با آهنگ خونده بشه


مامانی نتونستم آهنگش و جور در بیارم ...موسیقی مامانش 0 هورااااااااااااااااا
مامان امیرحسین
12 دی 91 19:18
سلام مبارک باشه عزیزم.فندق خوشمزه دیگه داری بزرگ میشی مرد میشی.

بله خاله کلی سبیل داره آقامتشکریم
دوست مجازیت
12 دی 91 23:59
مگه باید دیفن مالید روی لثه بچه؟من اصلا نشنیده بودم! واقعا اگه اینجوریه من باید برم بمیرم که اینکارو براش نکردم.خیلی ناراحتم الان


عزیزکم دکتر با دکتر فرق می کنه به خاطر همین هم من اصرار دارم دکتر به دکتر نشه
گفت کم بمالین آروم میشه اما کلا دکترها با دیفن قبل از 2 سالگی موافق نیستند دیگه
ژل و که اصلا قبول نداشت تجربه ی دخترش و برا ژل داشت
کلا سخته مامانی
سمیه جون
13 دی 91 8:10
سلام...چقدر خوشحالم که همه چیز بدون هیچگونه دخالتی از سوی ما بندگانش به پیش می رود در نهایت سکوت و آرامش و بی ادعایی...چقدر خوب است که امیر دندان درآورده است...خنده هایش زیباتر خواهد شد حتما...نوشته هایت نشان می دهد که روحت آرام است ذهنت را نمی دانم اگرچه روح مهمتر از ذهن است...آرامش داشتن شما مرا هم آرام می کند...برای روح من هم دعا کن...


همیشه همیشه دعا می کنم خوب من
سمیه جون
13 دی 91 8:11
آفرین که تقدیرنامه هایتان همراه با تشویقات نقدی است این یعنی اینکه شما از تجربیاتتان در زندگی به خوبی در تربیت کودک بهره می برید.....خوش به حال امیررضا خان...


بله دیگه
این روزهها گرونه دکتر جانی
بی مایه هم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آفرین
شیما مامان درینا
13 دی 91 8:40
خدا رو شکر می کنم برای همه شادیهات بازم منو ببخش که وارد خلوت دلت شدم و از خودم گفتم . منم درگیر این روزهای تو بوده و هستم منم نقابی دارم که حتی اینجا هم بعضی مواقع نمی تونم برش دارم خوشحالم که همونطوری که فکر می کردم قوی هستی و یه دوست خوب ، ندیده دوستت دارم . چه قدر عالی که شهامت نوشتن داری من اون رو هم ندارم همیشه کسانی که نوشته هایشان ، حرفهایشان و رفتارهایشان منو به فکر فرو می برند رو دوست دارم . خوشحالم که دوستی دارم که حرفهاش جنس دیگه ای داره . یه چیزیه ماورای روزمرگی این برام یعنی زندگی موفق باشی هم خودت هم امیر فندق در پروژه چهار دست و پا رفتن


آخیییییییییییییییییییییییییییی
خیلی خوب بود
ممنونم
نیم وجبی
13 دی 91 13:19
مبارکه دندونت امیر فندقی
الهی که هیچ وقت دندون درد نگیری خاله


آمین