امیر فتدق در 4 ماه و 15 روز و 14 ساعت و 49 دقیقه ای
کاش حوصله ی روزهایم رشد کنند تکثیر شوند آنقدر بشوند تا چشمان امیرک را بی حوصله نبینم
هر چه من بیشتر تلاش می کنم ،برای بازی با تو صبورتر باشم ،تو بازی بیشتری می خواهی با چشم و زبان و دست و پا و ایما و اشاره صدایم می کنی مرا به طرف خودت دعوت می کنی
حوصله ات از بازی سر می رود تجربه ی دیگری می خواهی و همه چیز را آنقدر با دقت نگاه می کنی که انگار بار اول است
انگار عمل خوردن را می دانی ، کافی است دستم به طرف خوراکی برود با چشمانت فاصله ی دست و دهانم را به تعداد دفعاتی که حرکت می کنند دنبال می کنی و همین طور لب های نازت را به آرامی و اندکی فشار می دهی
گاهی که بی بی انیشتین می بینی و من بیصدا در کنارت مشق خانه داری می کنم ، دعوتم می کنی به دیدن صحنه هایی که به نظرت جالب می آیند به اندازه تنها یک نگاه و دوباره چشم می دوزی به علاقه هایت
ابن روزها خوابیدن را به روش های مختلف تمرین می کنیم ، هنگام تغذیه ، را رفتن ، بر روی پا ، زدن به پشت و لالایی خواندن ...
حوصله که داشته باشی با همه مدلش می خوابی ، بی حوصله که باشی کاری می کنی کارستان اندک شوید های تنک مانده بر سرم دانه دانه می ریزند و گرمم می شود و تب می کنم و........... درست مثل دیشب که بابا دلدل مجبور شد کریر را بلند کند و مثل ننو تکان دهد
صدای خس خس سینه ات بهتر نشده ، داروها رو به اتمامند شاید دوباره دکتر نریمان لازم شویم