امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

پدر که می شوی...

1391/9/19 14:23
نویسنده : اِليــــما
1,702 بازدید
اشتراک گذاری

پدر که می شوی...

خوب بودی و بهتر می شوی یا نه اصلا عالی می شوی

می شوی همان که روزی مرد رویاهایم بوده ، همراه می شوی حتی اگر راه سخت و پر فراز و نشیب باشد

پدر که می شوی مهربان می شوی، دلسوز می شوی ، کوچک شدن صورتم را زیر چشم هایم را حتی اگر در گذشته می دیدی و نمی گفتی این روزها می بینی و می گویی و زود می گویی با نگرانی می گویی آنقدر از گفتنت مغرور می شوم که حیفم می آید جواب سلام خود مرکز توجهم را بدهم

پدر که می شوی ، صبور می شوی، بی انصافی کردم... صبور تر می شوی هوشیار تر و بیدارتر می شوی حتی اگر همه ی شب را بخوابی نیمه خوابی بیداری تا به صدای مددم لبیک بگویی

پدر که می شوی ، صبح ها زود از خواب بر میخیزی به خاطر خواب صبحم عادت حمام صبح گاهت را ترک می کنی ، خانه را مرتب می کنی ، و بیصدا و بدون صبحانه بوسه ای از پیشانی جفتمان بر می داری و می روی

پدر که می شوی تمام حواست به گوشی های خانه است ، ساکت باشند که مبادا الی مامان و فندق از خواب بیدار شوند

پدر که می شوی خوش خوراک تر می شوی، دلشوره ی همه ی روزهای مادر نبودنم را از بین می بری که مبادا فرزندم برای خوردن به تو نگاه کند و این و آن را نخورد

پدر که می شوی جوانه های روی سالاد را هم می خوری حتی اگر هنوز به زور هم به طعم سرکه ی بالزامیک عادت نکرده باشی

پدر که می شوی ، پا می دهی به پایم برای خوردن غذاهای جدیدی که تا به حال امتحانشان نکرده بودیم حتی با فلفل دلمه حتی با سویا

پدر که می شوی اعتراض های غیر منصفانه ی یک مامان کچلِ همیشه مهمان دار که از همه ی دنیا تنها زورش به تو می رسد می شود یک نگاه از سر مظلومیت که دلم را ریش می کند

پدر که می شوی درست 4 بار برای یک قرمه سبزی تشکر می کنی ، آنقدر که شرمنده می شوم

پدر که می شوی وقت می گذاری برای خرید از هایپرهایی که دوست نداری آن هم با فندق در بغل آن هم بدون غرغر آن هم بدون نگاه کردن دایم به ساعت های خودت و خودم و موبایل هایمان و فروشگاه

پدر که می شوی عذر می خواهی بابت این همه روز مهمان... حتی اگر میهمان بسته درجه ی دوم من باشد

پدر که می شوی ، صبرم که رو به اتمام می رود از صبوریم قصه می سازی و شرمنده ام می کنی

پدر که می شوی همه کار می کنی به جز خواندن وبلاگ پسرت مثل همیشه

پدر که می شوی روزی همان قدر ایمیل چک می کنی سایت ها را میبینی فوتبال دنبال می کنی اما همیشه همیشه اینترنتت قطع است برای خواندن اینجا

اینجا می نویسم تا ندانی چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر خوب می شوی وقتی پدر می شوی

مادر امیر فندق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

خاله بلک
19 آذر 91 11:39
من عاشق پدر این قصه ام
گفتم که همه در جریان باشن بعدا نگن نگفتی
کم این روزا خیلی بیشتر امیرفندق و خواهری و پادشاه می خوام
هرقدم میبینم نمیدونم چرا همش احساس خلا دارم
احساس سیری نمیکنم
این نگفتم همه بدونن
این گفتم فقط شما سه تا بدونین
راستی خواهری من اخرش میخورمش حالا ببین
صبوریم حدی داره


این سه نفر هم شمار و خیلی دوست دارن ،اون وقت های کم هم که نیستی خیلی چیزها نیست ، همیشه باش و نترسان مرا از غم نبودنت که تاب من هم این روزها کم خورد بی تابم عجیب
زیباترین گل پسرو گل به سر دنیا
19 آذر 91 13:21
وب زیبایی دارید خداعزیزگلتون را حفظ کند


ممنونم مامانی متقابلا
گلبرگ مامان آریا
19 آذر 91 14:11
پدر که می شوی، ماه می شوی. انگار لطیف تر می شوی، دلت برای من ِ دور از پدر و مادر بیشتر می سوزد و گاه و بیگاه برای عوض شدن حالمان و روحمان بی خیال دفتر و کار می شوی و می بریمان تفریح حتی وقتی هوا بارانی باشد و شب.
پدر که می شوی برای من ِ تنها بیشتر دلسوزی می کنی و با کوچکترین اشاره می بری ام شهرم.
پدر که می شوی انگار نقش مرا در خانه پررنگتر می بینی و خودت و نیازهایت را در حاشیه.
پدر که می شوی، می شوی سنگ صبور مادری که روزهایی با افسردگی، روز و روزگارت را گس کرده بود.
پدر که می شوی، بی خیال کار بیرون از خانه ی من می شوی و نیاز مالی ام (بیشتر از حقوق محل کارم) را خودت تأمین می کنی که مبادا کودکمان رنج دوری از خانه را بکشد و من بی تابش شوم.
پدر که می شوی و پا به خانه می گذاری، پسرک با اشتیاق به سمت در می دود و به وقت دیدنت خنده ای سر می دهد و ما خستگی روزانه مان یادمان می رود.
پدر که می شوی...
الی مامان عزیز سلام، همه ی آنچه را که گفتی دل گفته های من هم بود و چه زیبا گفتی. با اجازه چند خطی هم من بهش اضافه کردم.



خیلی قشنگ بود خیلی، پدر قصه شما ، شما را در نت هم دنبال می کند؟؟می داند پدر که می شود چقدر خوب می شود؟؟؟
ویدا
20 آذر 91 1:06
چه جالب! پدرِ قصه من هم هرگز وبلاگ دخترش رو نمی خونه، راستی چه جای خوبیه واسه ثبت بعضی از حرفهای نگفتنی


البته برای خودت، پیش ترها دوباره ان جا گفتم شاید آن را خوانده باشد چاره نمی کند
از طرف
20 آذر 91 8:17
شما که همیشه به بابا عادل لطف داری...اینجا را می خواند اما نمی داند چه بنویسد که همتایی کند با ادبیات شما...راستش من هم کم می آورم دیگر شاید من هم ننویسم الهام مامان از این پس ولی همچنان خواننده خواهم ماند...


نه جانم نه عزیزک دکترم که از طرفش می نویس.شما سلطان بانو و سوگلی مایی یا سلطان بانوی وزیر اعظم؟؟؟یقین دارم نمی خواند تستش می کنم گاهی اصلا دوست ندارد.شما هم لطفا بنویس کمتر کسانی برایم می نویسند اینجا خواننده بس است دوست می خواهم برای هم دردی برای هم شادی
honar
20 آذر 91 11:37
banoo delneveshtehat harf nadare marekast be gholi,take care
مامان ایلیا گلی
21 آذر 91 11:22
خیلی زیبا نوشتی...مرسی گلممممممم


ممنون


ممنون بازم تولد 3 سالگیش مبارک مامانی