مَگوهايِ من و پسرك!قسمت دوم
کاملاً قابلِ پيش بيني بود كلّي هم شاهد داشتم و البته تجربه هاي اطرافيانِ از دور و نزديك كه روزي امّا خيلي دور ، اين اتفاق براي همان فندقِ پنجاه و چند سانتي هم رُخ خواهد داد ؛ بازتابِ صدايِ خودم را هم مي شنيدم كه : " پسرك لطفاً اوّل پاهايت را بشور" اما قرار نبود اين تصورِ تلخ اينقدر زود خودش را دوان دوان برساند به واقعيت لايِ انگشت هايِ پسرك ۱۶ ماهه يِ خانه ي ما ، حتي وقتي جورابي نپوشيده و بيرون نرفته ، تهِ تهِ تهش بوي پا گرفته ... اين را فقط من مي فهمم ... چون يكي ديگر از فانتزي هايِ ديگرش هنگام شير خوردن اين است كه با يكي از دستهايش پايِ مباركش را به لبم نزديك مي كند تا ببوسم... خ...