مراسم دَدَ رفتن
همین که حکمِ "دَدَ رفتن" با رايِهر سه نفرمان صادر ميشود، پسرك تُند تُند كارهايش را انجام ميدهد، "چِشم چِشم " هايش را داخلِ جا مدادي جمع ميكند و زبپش را به زحمت ميبندد و همان جايي كه هستند رهايشان ميكند،اگر تلويزيون سرِ راهش باشد، خاموشش ميكند و توپهايش را ميريزد داخلِ كاميونِ كنارِ اتاق،بعد ميرود سرِ كِشويِ مامان، با كُلي تلاشِ توام با صِدا كِشو را بيرون مي كشد و يكي از عطرها را كه نميفهمم چه اولويتي نسبت به بقيه دارد در ميآورد، دَرَش را باز ميكند،سرِ عطر را يك بار زيرِ گلو سمتِ چپ، يك بار زير...