امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

اِليــــــــــــما

از فراز منبر.....

هر چقدر هم که نصیحت و توصیه به آدم های اطرافت در برنامه ات نباشد و همه ی عمر به خودت قول داده باشی از این دو  به حد کفایت فاصله بگیری، یک وقت هایی مثل امروز که برای چندتایی موضوع راهِ رفته برگشت ندارد و خلاصه اش می شود همین است که هست!!!! قول شکن می شوی! می روی بالای منبر و رَدای تجریه می پوشی و ادای آدم بزرگ ها را در می آوری  و می کوشی لااقل همان چند نفری که در حلقه ی عزیزانت هستند را مجاب کنی، مجاب کنی که هر چند هر وقت ماهی را از آب بگیری خیلی دیر نشده است اما بعضی کارها فصل دارد، زمان دارد، از فصل و زمانش که بگذرد حکمِ قضا پیدا می کند و شاید انجام شوند امّا آنطور که باید نمی چسبند، نمی شوند آن چه که باید باشند... عزیزانم ....
15 ارديبهشت 1394

دو سال و هشت ماهگی

این ثانیه ها و دقایق مادرانه که تجربه می شوند، افزون بر همه ی دلشوره های معمول، یک اوج هراس هم دارند!!!!  تمام شدنشان!!!! تمام می شوند ....   مدام یکی در گوشت می گوید: این لحظه ها لحظه های شیرینی است و تمام می شوند و تو می مانی و حسرتی بی درمان، راهِ رفته ای که باز گشت ندارد  اما همه اش الکی است،  اصلاً جای ِ نگرانی ندارد به جانِ خودم!!!! که خالق اردی بهشت اینقدر حواسش به همه چیز بوده که جایِ هیچ نگرانی باقی نگذاشته است!! هیچ جای نگرانی!!!  وقتی به تک تک این واژه ها ایمان دارم نمی فهمم چرا همیشه جایِ آغوش امنش در دلهره های ِ مادام زندگی می کنم  ؟ این پسرک پسرک پسرکم...
13 ارديبهشت 1394
1