تمام شد
همينكه بگويي " بعد از ده سال " يك عالم حرف است، يك عالم روز، يك عالم ماه، يك عالم سالي كه برايِ خودش بهار و تابستان و پاييز و زمستانهاي جورواجور داشته، از نقطهي ِ پايان روايت كردن آدم را يك جوري مي كند، همزمان با روح و روان و عمرِ رفته و خاطرههايِ تلخ و شيرين ِ آدم بازي ميكند و آدم را در يك خلسهيِ غريب رها ميكند، انگار يكدفعه زلزلهاي بيش از ظرفيتِ ذهنت سازههايِ نرم و سختِ مغزت را بلرزاند و همهيِ محتويات ده سالهاش را از اولويتِ چيدمان تو بيرون آورد، همهيِ دسته بندي هايت را باز كند و خوبها و بدها را باهم...