فكرهايِ باطـــــل
به سفارش زنگِ انشاء غنيمتهايِ "نرگس" از جنگ نميآيند، جنسشان نرم و لطيف است، انگار يكدفعه وسطِ روزمرگيهايِ تلخ و شيرينش پرانتزي باز و بسته ميشود و برايش غنيمت به ارمغان ميآورد، غنيمتهايي كه قدرشان را ميداند و با كلي احتياط و ملاحظه از آنها مراقبت ميكند مثلِ قهوههايِ گاه و بيگاه سرِ حوصله خوردن، مثل زل زدنِ به معصومانههاي بچهها وقتِخواب، مثلِ كاسهيِ آشِ نذري، ترنم باران، بويِ ياسِ همسايه و صدايِ زنگِ تلفنِ مامان بچهها و بابايشان با اصرارش راهي می شوند برايِ خريدِ بربري و سبزي خوردن و كشكِ آشي كه ب...