عصرِ پاييزي سه نفره. . .
زنگِ اداره راسش بخورد .... رفتنت كه با ردّ ِ انگشتت ثبت شود ... همان نزديكي اداره،تعداد منتظرانت ، از يكي به دو تا رسيده باشد ...يكي كه از ده سالِ پيش پايِ ثابتِ انتظارت بوده و يكي كه تازگي ها دوتايتان را سه تا كرده و همزمان با آن، زندگي را ترجمه!!! عصرِ كبودِ پاييز باشد و برگِ درختان بالاخره راضي شده باشند به زمين رسيدن و تمامِ خستگي بهار و تابستانشان را رها كرده باشند رويِ شانه هايِ خاكِ سردِ زمين . . . كلاغ ها آمدنِ مسافرها را خبر بدهند و بچه ها كوله به دوش از مدرسه بدوند به سمتِ خانه ... يخچالت به همّتِ تلاشِ آخر هفته پُر باشد از غذا و باز هوسِ ماكاروني كترينگِ سر كوچه را كرده باشي ... و ...