زخم ها که باز می شوند
اگر اول نگاهت با آخر نگاهت یکی باشد، مجبور نمی شوی به دزدین آن از آدمهایی که خواندن نگاهت را چندی است می توانند اگر دلشوره های ته قلبت بار نیایند و حجم نگیرند و از گوشه ی نگاهت سرازیر نشوند ، مجبور نمی شوی سر به زیر و ریز ریز ، دروغ هایی بزرگ تر از خودت بسازی و تحویل دهی به آدم هایی که نشسته اند تا حال روزهایت را رصد کنند اگرمکنونات دلت همان باشد که از زبانت جاری است ، اجباری نداری به مقایسه مادام انباری های دلت با جاری های زبانت از ترس وادادن های ناگهانی اگر خستگی تنت کوفتگی جسمت همان اندازه باشد که رونمایی می کنی آن هم گاهی در جواب احوال پرس های دور و ری هایت ، یکی درمیان خوبم و میگذرد و خدا را شکر و هیییییی نمی گویی که ه...